گفتی:آسمان انتقام تو را از من گرفت
گفتم:من دعا نکردم
گفتی: او به من وفا نکرد
گفتم: حالا مثل من شدی ! بی وفایی , تو را شکست
گفتی : به تلخی مرگ نیلوفر ها شکستم
گفتم: تنها دل شکسته , هیچ مرهمی ندارد
گفتی: دستانت را به دستان من بسپار
گفتم: یک بار سپردم و آواره شدم
گفتی: قسم به عشق , این بار من مجنونم
گفتم: قسم به شب به آسمان دل سپرده ام
گفتی: چتر دلم را پناه دلت می کنم
گفتم: باران , سهمی از زندگی من است
گفتی: زیر باران خیس و بی پناه می شوی
گفتم: خیس شدن دلیل دیوانگی من است
گفتی: بگذار من شاهزاده ی قلبت باشم
گفتم: قلبم سالهاست با زخمی کهنه , زندگی می کند
گفتی: من آمدم تا مرهم دلت باشم
گفتم: دل نازپونه ها , مرهم دلم هستند
گفتی: دل به من بسپار
گفتم: دلت در هیاهوی بی وفایی دیگریست
گفتی: تو منتظر من بودی
گفتم: مدت هاست انتظار را , در نقاشی رویاهای محالم
رنگ آمیزی می کنم ... و تو دلت هنوز اسیر بی او بودن است
گفتی: از روزگار بی وفا دلم گرفته
گفتم: دل به دریا بسپار و از غم رها شو
گفتی: دلت با من نامهربان نبود
گفتم: دل تو بی وفایی را , برقاب آبی اش نوشت
گفتی: با هم از این دیار سفر کنیم
گفتم: تو سفر کردی و من تنها شدم
گفتی: این بار , تو همراه من بیا
گفتم: برو , من این دیار را عاشقانه دوست دارم
گفتی: او مثل تو عاشق نبود
گفتم: عاشقی درد سختی بود
گفتی: این بار من عاشقم
گفتم: پس برگرد! ... به سرزمینی که به نیت چشمانش دلم را آواره کردی
برگرد من سالهاست ,بی تو نفس می کشم
|