گفتا که درد یار تو عشق است و پاکی است
حاشا مگر حنای تو کمرنگ می شود
من نخل سربلندم و از من ثمر مخواه
اینجا که حریت ز نطفه بد اهنگ می شود
ای حر مرا ببر ببر به دیارت که خسته ام
نام و من ره تو چه همسنگ می شود
مجنون به طعنه گفت بمان تا خجل شوی
گفتا قفس به دامن من تنگ می شود.
|