بلقیس بهزادی:
دفتر شرجی زده:
پشت سر خستگی راه و بیبان سکوت
پیش رو کوچه بن بست و خیابان سکوت
مثل یک جمله به پایان خودم نزدیکم
منتظر منتظر نقطه پایان سکوت
من و این دفتر شرجی زده از بس بی شعر
خیره بر خویش نشستیم در ایوان سکوت
منتشر می شود از ما به همین زودی ها
حجمی اندازه دلتنگی دیوان سکوت
ناودانها همه خاموش تر از من شده اند
من و بی چتر ترین پرسه و باران سکوت
شانه های تو اگر بود سر پر شورم
اینچنین خسته نمی ماند به دامان سکوت.
|