مشاهیر کرد - ژیلا حسینی ( 3 )
« ريگا »
به بي من پي دا ناگري
ئه م ريگايه پر له رازه
به ته نيايي قه د نايبري
ده ستم ئه گري و
له شه قاميكي نامودا
به ه رو شوينيكي نوي ئه مبه ي
سه رشيتانه له گه لتا ديم
هه ر چو نيك بي
خو به بي تو
ئائه م ده له پر له رازه له سينه دا
هه ل نا گير دري
ئه مبه ي....... ئه مبه ي
به ي ئه وه ي خوت بزاني
خوم بزانم
له يه كتردا ئه تويينه وه
وه ك به فرو و خور
وه ك خاك و ئاو
كي ئه زاني؟
يك به ياني ؟ دوو به ياني؟
ره نگه سي به ياني ديكه نه با
وه كو كاني
له شوينيكي تازه تردا هه لبه ينه وه
رازي مه ل و باله كاني
دار و شنه
سه رما و جيايي
عه شق و گه رما
له شه قا مه نامو كاني شاره كه مان
وه كو چرا
بو ريبواراني دواي خومان
هه ل كه ينه وه
كي ئه زاني؟............
همان خودرویی که آخرین منزلگاه وی بود
مرگ پايان زند گي نيست
و مرگ چه بي اعتبار مي شود وقتي كه معناي خود را از دست داده باشند و چه تنها مي آيد زماني كه قرا است تنها و بي هم بميريم.
مرگ ديريست در اين مْلك ديگر ارج و قرب خود را ازدست داده است.و چه آسان مي آيد و چه آسان ميميراند و ما دل ساده و بي رنگ و بي بو آن را مي پذيريم.
. هنر مندي مي ميرد.و گريه اي به خاطرش سر داده ميشود و بعد مي فهميم كه حا ل بايد بْغض هم كرده با شيم و بْغض مي كنيم بي انكه معناي بْغض را فهميده باشيم
اين بار شاعري مي ميرد كه با خود به همر اه هزاران مضمون زيبا مادري را به اوج رسانيده است و آنجا كه خطاب به مادر حلبچه اي ميگويد
اي دوست اي آشنا
دستانت را مي شناسم و
بغض غمگين نگاهت را مي فهمم
كاش با لبخندي موي آشفته تو را شانه شدن
طفل گريان تو را خانه شدن
كاشكي با اشكي قلب غمگين تو
را دوست شدن ممكن بود
شايد يكي از نقد هاي شعر ژيلا دنباله روي از سپهري ، اخوان ثالث و خصوصا فروغ باشد اما باز كمتر شاعري مي شناسم كه شاعران معاصر از آنان تقليد نكرده باشند .زيرا بزرگان در سبك شعري خود به استقلال و شخصيت ويژه اي دست يافته بودند هرچند تاثير اين بزرگان نيما سپهري ، شاملو،اخوان، و فروغ در شعر ژيلا در زبان و ساخت و بافت شعر آنان محدود شده است وي نقش جهان بيني و ناثير گرفتن فكري آنان نيز در شاعر نمود دارد از آنجا كه شاعر در شعر بيوه گي ميگويد:
من اميرم
تاج من غم
روزگارم مثل شب
تخت من را اشكهاي گرم من مي سازند
و در اندوه تنهايي نگاه، مشتاقم
گدايان محبت را پاد شاهم
روزگارم خوش نيست
يارمن تنهايي
مونسم اشك من است
تخت من مرمر بي كسر و كم دردو غم است
من كشاورزم زمينم دل و بذرم غم
كار و كسبم عاليست
خرمنم رويايست
نوبت آب زمين دائم
چشمه اشكِ زلالم جاري
من در دل خود بركه و آب قناتي دارم
در مملكتِ حْزن و غم و نوميدي آبرويي دارم
صبح را با ناله
شب را با افسوس .
جيبهايم همه انباشته از صورت قرض دستهايم تنها
ثروت و مال كلاني دارم اشكم همه مرواريدند
خون دل ياقوت است
مشت نامرد پر از فيوزه صورتم آبي كرد
رنگ من جفت طلا
زرد و آز انگيز است
« همه مرا به طمع مينگرند »
« بيوه بدبختي است «
چشم مردش كور دلش از سنگ و مس و آهن بود .
خند ه اش دلكش و شور انگيز است
آه اي كاش رفيقم مي بود
چشم مردش كور، دلش از سنگ و مس و آهن بود. ؟!
« اين همه دختر بكر ، اين همه دختر پاك
پسرم ،دسته گلم
،سهيلا دختر خوبي است ،رعناو فريبا هم
چرا او را پسنديدي ؟!
زن بيوه پر از مكر است
دروغ و ننگ نيرنگ است
چرا او را پسنديدي ؟! »
شغل من خياطي است
بهترين جامه ي غم ميدوزم
اشكهايم تكمه
نخ من آ ه من است
كه با هم مي دوزد شب تنهايي و فرداي پر از غوغا را
من به هم مي دوزم ننگ و حق را وجفا مشتريم
كار و كسبم خوب است مشتريهاي قشنگي دارم
روزگارم تاريك
من به مهما ني خورشيد و مه خوشبختي با لباس غم خود خواهم رفت
رنگ ورويم چون زر
دل من ياقوت است
هر چند شايد تفاوت را در آن ديد كه شعر اخوان و شاملو كاركرد هاي اجتماعي بسياري يا فته اند و هريك در مرحله اي در پيوند با جامعه و فرايند هاي ذهني و عيني خود و به نياز هاي معيني پاسخ گفته اند . و به نوبه خود در شكل گيري فرهنگ جامعه حتي گاهي در چگونگي فرايند هاي سياسي موثر افتادند . اما اشعار ژيلا اينگونه نيستند و البته اين تنها مربوط به اشعار ژيلا نيست بلكه حتي اشعار سهراب و فروغ اينگونه نيستند و البته به جرات مي گوييم چند شعري از ژيلا كاركردهاي بسيار بالايي را در جامعه در آينده بدست خواهند آورد.
شعر ژيلا شايد داراي تمامي مفاهيم با يك نظام عمومي انديشه يا فلسفي به صورت اعم نباشد ولي مفاهيم روحي ،آزادگي ، آزادي، ترحم، و عشق از نوع عشق مادرانه و همانطور كه( اريك فرام) متفكر و روانشناس بزرگ ارو پايي مي گوييد « بالاترين در جه عشق را مي توان عشق مادرانه ناميد» و آن هم در شعر ژيلا نمود بسيار بارزي دارد. و مسايل ي مادرانه و پروين وار او از لحاظي در شعر كردي صاحب سبك و مكتب دانست و روشنفكري فمينيستانه او را در كرد جاي بسي تجليل است.
هر چند صاحب سبك خود ژيلا نيست اما و اقعاً اين توانايي شعري را نمي توان ناديده گرفت .و ژيلا را در تركيب هجا و هارموني و قالب شعر و تفكر هم از نظر زيبايي شناسي و هم از نظر مفهوم شناسي مي توان شاعري خوش قريحه نام نهاد.
شايد شعر ژيلا را از نظر تكرار و لغات پي در پي بتوان مورد رخنه قرار داد چون مفاهيم «تاسه» «اشك» «غم» «انتظار » گاهي بي دليل تكرار شده است ولي نمي توان نقش ايهام هاي زيبا تشبيهات ظريف و استعاره هاي مدرن و زنانه وار، ژيلا را غير از تحسين و آفرين چيزي گفت.
« ئه مشه و ديسان شه پوليك هات
و بوني باوشه ي توي ئه دا
ئه ستيره كان هه تا به يان
نبين ران و چرپه يان هات
ئه مشه و من و تنيايي و تو
سه هاوريه بوين
بران به ر به خه و راوستاوين
ئه مشه و ئا سمان هه تا به يان
ژان يه يگرتو
كوشي حه وشه و و سه ر شاني هه مو داره كان
پر بوو له په پوله ي سپي
تو ش دايه نه ي كرا سه كه ت پر كه رده بوو
پي ئه كه نيت
ئاي كه چه نده پيكه نيني توو شيرينه
پيكه نينت بليسه ي شاد مانيه
په پوله كان به دوور سه رتا سه ما ئه كه ن
كه تو نه بي
كه زايه له ي پيه كه نيني تو نه ميني
هه موو خاموشو بي ده نگن
كه تو ببي و پيبكه ني
منو هم مو په پو له كان دائه بارين
به ده ور سه رتا سه ما ئه كه ين
قول له قولي گه رده لوولا بالا ئه كين
دار گوراني راوه ستانو گول جوانيمان بو ئه خوينيه
پيه كه نينت
دلداري سه ر شيتا نه مان
پي فير ئه كا .
به زيبايي، تنهايي خود و خاطرات عشق را در يك شب زمستاني و برفي بيان ميدارد و چه زيبا با ظرافت مضامين
خود و تنهاي و معشو قه اش را به سه يار و «خه و» خواب را نشاني از مرگ و صداي رعد و برق را به صداي در د زن حامله حياط را به دامن خود و شاخه هاي در ختان را به كول مردش و برف را به پروانه سفيد رنگ و وابستگي عشق را چه زيبا بيان ميدارد و پيوستگي تمامي مفاهيم را چه شاعرانه به دلدار ربط مي دهد وآيا اين سوال من است آيا مي توان منكر اين همه زيبايي شد ؟ به والله كه هرگز زبان نتواند منع آنهمه زيبايي كند.
ژيلا دوست داشتني بود تنها مي توانم بگويم مرگش يك فا جعه بود آنگاه كه در سن 33 سالگي براي ديدن شاعر نامدار كرد« شيركو بيه كه س» به تهران مي رفت در يك حادثه ناگوار (تصادف) جان به جانان تسليم كرد ومرگش نيز همچون فروغ در يك سن و سال و با يك شيوه انگار در تثبيت شباهت هاي شان به همديگربود و در غم از دست دادنش تنها مرا ياراي يك خط بود و بس
ئه ي ئه ستيريه ي ئاسماني شيعر ، گه رت گه رتوو ،گه شه كانت له ناو ده لما ئيحساس ئه كه م ، خوشه ويستيت ئاليه كي يك جار به رزه له ناو پنجيره ژورري ده لما ،خوشه م ويستووي ئه تناسه مو ئه مه ويت بت ناسينه ام ده ستم به گره ، ريگام سه خته ،برو شارو چكه ي شيعري تو به ياري پينوسم هاتووم ، ده سته م بگره ، خوشه ويستم،
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 03-01-2010 در ساعت 08:36 PM
|