نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 03-03-2010
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

یه سالی دیگه هم به همین منوال گذشت دیگه واقعا شریف اگر نازی را نمی دید خیلی دلتنگش می شد تا اینکه سرو کله یکی از پسرای خویش نازی به خانه شون باز شد اون پسر به حساب خودش تو عشق شکست خورده بود اوایل با شریف رابطه برقرار کرد شریف هم همیشه او را نصیحت می کرد که بابا حالا مگه چی شده اون می گفت من می خوام خودکشی کنم به این کلمه که می رسید شریف خیلی عصبانی می شد و بیشتر پیشش می ماند می گفت نمی دونی شریف من دیوانه اش بودم نمی توانم طاقت بیارم .چون وضع کیوان اینجوری بود بابای نازی اونو اورده بود خونه خودشون تا حالش بهتر بشه یکی دو ماهی از تابستان گدشت و کیوان خانه نازی بود .شریف می دید رفتار نازی خیلی تغییر کرده و کیوان هم مثل اوایل دیگه سراغ شریف نمی گیره .نازی که همیشه زنگ می زد که شریف هر جا هست یه سر بیاد خونه شون تو این سه ماه حتی یک بار هم دیگه سراغ شریف نگرفت تا اینکه بابای نازی به شریف گفت دیگه تو همراه کیوان نرو .شریف که صادقانه برای حل مشکل کیوان نو اون شرایط اصلا اونو تنها نگداشته بود فقط به خاطر اینکه نیاز به یک هم صحبت داره حالا متهم می شه .خلاصه هرچه زمان می گدشت شریف از خانواده نازی دورو دور تر می شد اول نمی دونست تا اینکه دایی نازی که دوست شریف بود به او گفت کیوان خیلی پشت سرت بد گفته به نازی خیلی حرفا از زبان تو به نازی گفته که نازی سه روز تو خانه با گریه بست نشسته بابای نازی گفته اگر شریف ببینم او نو با ماشین زیر می گیرم .
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید