نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 03-05-2010
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مثل یک راز درون سینه ام خواهی ماند
سخت است ولی عادت میکنم
برای همیشه خاموش می شوم
ولی اندر سکوتی تلخ صدایت می کنم
چه روزهایی را باید بی تو سپری کنم
شبها را چگونه بی تو سحر کنم؟
پاییز پشت در باغ است
مرا به خود می خواند با همه سردی خویش
دارم کم کم تنهاییم را باور می کنم
پشت پنجره به تماشای باغ نشسته ام
خزان رفتن تو از باغ دلم
و کوچ بهار از باغ پشت پنجره
چقدر زود به کوچه های تنهایی رسیدیم
اما نه
من کجا باغ پشت پنجره کجا
فاصله بین سلام دوباره بهار به باغ
به اندازه یک خواب شیرین است
چه کسی میداند انتظار من کی به پایان می رسد؟
می خواهم همبنجا پشت پنجره من نیز با باغ به خواب بروم
بهاران که می رسدوقتی چشم می گشایم
بهار را در آغوش باغ ببینم
چه کسی می داند
شاید آن موقع آغوش من نیز بهاری باشد
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Hiwa به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید