
03-05-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فردا
هرشب به هنگام خواب با خودش ميگفت : فردا روز خوبی خواهم داشت ...
اما روزها با بطالت و سردرگمی ميگذشتند ، بی هيچ تغييری ....
و باز هم هر شب وقتی خسته از زندگی روزمره به خانه ميرسيد و به بستر می رفت ، دوباره باخودش تکرارميکرد : فردا روز خوبی خواهم داشت ...
اما حتی يکبار هم با خودش نگفت : فردا ، روز خوبی را خواهم ساخت ....
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|