
03-05-2010
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشق یکباره چنین گفت: محمد(ص) آمد
عشق یکباره چنین گفت:محمد(ص)آمد
عشق تا شِکوه ز تاریکی این دنیا کرد
دستِ حق پنجره ی رحمتِ خود را وا کرد
ناگهان قافله سالارِ سر آمد ، آمد
عشق یکباره چنین گفت : محمد ( ص ) آمد
****
آمد آن مردِ امینی که خدا یارش بود
و صداقت همه جا تشنه ی دیدارش بود
آمد و غنچه ی امید شکوفاتر شد
ذهن آئینه پر از بال و پرِ باور شد
****
مهربان ، آمدی و رازِ خدا را گفتی
کلمات پّرِ اعجاز خدا را گفتی
عطر خوشبوی محبت به حجاز آوردی
آدمی را به سجود و به نماز آوردی
****
هرکس دید تو را عاشقِ گفتارت شد
" چشم بیمار تو را " دید و گرفتارت شد !
بر لبت زمزمه ی روشنِ آگاهی بود
دل تو سبز ترین شعرِ هو الًهی بود
آسمان محو تماشای نگاهت می شد
ماه دلباخته ی رویِ چو ماهت می شد
****
ای سر و جان به فدای تو و خاک قَدمت
گشته دلها همگی نذرِ حریم حرمت
از تو و عشق تو هر کس که سخن می گوید
در دلِ " حامی " گلِ سرخ غزل می روید
جمشید محمدی مقدم " حامی "
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|