در "سمفونی مردگان" که رمانی اجتماعی است، علت اختلاف ها، بغض، حسد، حقارت و خودخواهی های فردی زمينه چينی شده است، اما علت اساسی همان اختلاف فکری به اشکال گوناگون است. سمفوني مردگان عباس معروفي ،آهنگ خواست زندگي جماعت ايراني از چشم و ديد اوست، جريان ستيز سنت و مدرنيته، كه با همه ي سالخوردگي اش انگار قصد مردن ندارد.
در پشت جلد کتاب:" آدمها فقط يك نيمه از عمرشان را زندگي ميكنند، من مال نيمة اول بودم و او نيمة دوم. آنكه نيمه اول عمرش را زندگي كرده است، برادري است كه تلاش ميكند تا پا جاي پاي پدر بگذارد؛ پدري مستبد و تماميتخواه. و آنكه نيمة دوم را زيسته است، برادري است شاعر و روشنفكر، جواني كه نماد نسل روشنفكران معاصر ايران است.
برادر روشنفكر در برابر ابتذال خانه و جامعه عصيان ميكند، دل به عشق ميسپارد و تلاش ميكند اگر نه در جامعه، لااقل در گوشة انزوايش دنيايي عاري از پستي و بدخواهي بسازد. برادر ديگر پيش ميرود و به پدري ديگر بدل ميشود. تضاد ميان برادران ادامه مييابد و سرانجام يكي قرباني ديگري است.
اما سرنوشت اين هابيل و قابيل معاصر متأثر از هزاران رويداد تاريخي معاصر است؛ رويدادهايي كه نه هابيل را چون گذشته باقي گذاردهاند و نه قابيل را."
«پدر گفت: “جهیزیه ای كه به تو می دهم درخور آدمی مثل من نیست. ولی كسی كه به بخت خودش لگد بزند، بیش از این نباید توقع داشته باشد”. مثل همان حرفی كه سال ها پیش به آیدین هم زده بود: “تو لایق كت و شلوار پشمی نیستی. یك دست كازرونی نخی برات می گیرم كه دیگر خودسر حرفی نزنی”. و آیدین هیچ وقت آن كت و شلوار را نپوشیده بود…”»
...