نمایش پست تنها
  #670  
قدیمی 03-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زندان تنهایی





شب است و من در هیاهوی با خود بودن
اسیر نغمه ی سوزناک دریا
همراه با ساز بوسه ی پاروی صیاد بر سینه ی دریا
با خود می برم به فراسوی خیال
اندیشه ی سستم را
همنوا با ترانه ای سرد
از کوبش پنجه ای زرین بر کلید برفی پیانو
مرغان دریایی می نوازند نوای غمگین شور تنهایی را
موجها هنگام بوسه بر ساحل
می شویند از گونه ی شن ها
غبار مقدس کفش عشاق را
آدمک نگاه زیستن می خواهد در پناه دریا
اما مگر در شهر خیالم حتی رسد به ساحل
قلبم می تپد در کویر سینه
شور گرفته از طلوع نام تو در مکان خیال
همچو قطره ای در بیکران دریا
به دنبال حریری نهفته در دل صدف بودم
هنگام فریاد ابر بر خاک ،
اندیشه ام از خواب پرید
فکرم مبهوت از این همه ناله
قلبم آشنا با فریاد غریبانه
گوشها هم سو با سحر کوبش پنجه
نوایش ابری کرد در کنج تنهایی
آسمان چشم هایم را
صدای باران پیچیده در اتاقک تنهایی
نشستم در گوشه ی پستوی اتاق
لغزاندم قلمم را بر صفحه ای سپید
ولی دیگر نه دل تاب داره نه دست نا
می روند هزاران شاپرک در خیالم
اما دریغ از کرمی ابریشم
که بافنده کند پیله ای به جانم
شب است و کند شوم بیدار
بلبلکان همه در خواب
در کابوس خیال قرار
تنها مانده است گل در حصار باغ
می شود همدم گل ، شبنم صبحگاهی
غافل از اینکه غروب اشکش همدم طلوع نور است
سردر گمی از بهر غمی بیش نیست
آن هم فریاد رهایی است از زندان تنهایی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید