
03-05-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دختر غریب ....
دختر غریب.......
دخترکی با گیسوهای بافته
و چشمهای غمناک
پر کرده بود کنج تنهای را
در دل هرگز نمی پنداشت
غم روز آشنایی را -
درسکوت نگاهش می وزید
داد رهایی سر گشته و مات
از این همه بی وفایی
می شـنید
نوای روح افزای گندمکان خشک طلاگون روحش را که با هر نغمه می انداخت
دانه های ثمرش را
شکوه می کرد از خود و دردهایش به خود ـــ
با دستی لرزان می لرزاند
قلم روحش را
بر صفحه ی کفن پوش دفترش -
می نگاشت هر آنچه بود
ولی در آخر می ماند
بدنی لمس و ضعیف
با سر در گمی و قلبی سرد و نحیف ناله میزد -
که ای خدا -
در کدامین واژه نهفته است
سر تنهائی من ؟
در کدامین وادی نهفته است مآمن تنهائی من ؟
در کدامین قلب نهفته است یاد تنها ئی من ؟ کیست که با اشکهایم ببارد ؟
کیست که با دردهایم سر آید ؟
و چنین بود که فهمید
تنهایی
کنجی است
پر از خرابات و میخانه نشین
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|