نمایش پست تنها
  #399  
قدیمی 03-08-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی خیره شده بود.زنی
در حال عبور ،او را دید.او را به داخل فروشگاه برد و برایش کفش و لباس خرید و به او گفت : عزیزم ،مراقب خودت باش.
کودک پرسید : ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد : نه.من فقط یکی از بندگان خدا هستم.
کودک گفت:
می دانستم با او نسبتی دارید!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید