نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه کولانه
اره اتفاقا دقیقا عشق همونه که بتونی از خودت بگذری حتی از جان بنابراین حیفه که مردم به هر چیزی به هر احساس ساده و کوچکی عشق میگن
چند درصد از ازواج امروزی که هنوز ازدواج نکرده اند حاضرند اگر نیاز شد نه جان بلکه یه کلیه-شون
رو در صورت نیاز به کسی که خودشون بهش معشوق میگند بده ؟
کلیه نه جان ...
بنابراین همه سعی کنیم به هر چیزی نگیم عشق و راحت خودمون رو عاشق ندونیم .
|
موافقم
به هر احساسی نمیشه عشق گفت و اونو یک عشق اطلاق کرد
عشق ممکنه لحظه ای پدید بیاد یا در طی روزها و ایام و حتی سالیان متمادی
اینکه یک احساس به شکوفایی و بالندگی و پختگی برسه و اون خامی نیازهای جسمی و روحی ازش برداشته بشه و به نهایت ایثار برسه خیلی خیلی خیلی کار سخت و طاقت فرسا و جدا پر حمتیه
اینکه یک انسان همه من بودن خودش را در بودن طرف مقابل ببینه خیلی خیلی خیلی وجود و معرفت و درک حقیقت میخواد
عشق به سادگی متولد میشه و به دست میاد و پا میگیره
چون خاستگاه عشق از احساس پاک انسان سرچشمه میگیره
ولی همین عشق مثل یک شاخه شقایق (گلی که هرگز نمیشه چید چون پرپر میشه) میمونه
با کمترین ناملایمات و اذیت و آزاری به شدت مجروح میشه و این احساس پاک باید با نهایت توجه و رسیدگی مورد ملاطفت قرار بگیره تا از بین نره و جای خودشو به علف هرز نیاز نده
عشق تکه ای از خداوند در وجود انسانه
ولی دم دست نیست
باید بگردی و پیداش کنی
و در مورد موضوع دومت کوروش جان
من حاظرم کلیه مو بدم چون میخوام که اینجوری باشم
میخوام که پرکشیدن برام راحت تر باشه
کار عاشق همینه
پریدن
به قول مریم حیدرزاده:
من میگم عاشق پرنده ست
تو میگی معشوق برنده ست
سپاس
امیر
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|