اين چه عشقي است كه در دل دارم
من از اين عشق چه حاصل دارم
مي گيريزي زمن و در طلبت
بازهم كوشش باطل دارم
باز لب هاي عطش كرده من
عشق سوزان تو را مي جويد
مي تپد قلبم و با هر تپشي
قصه عشق تو را مي گويد
بخت اگر از تو جدايم كرده
مي گشام گره از بخت، چه باك
ترسم اين عشق سرانجام مرا
بكشد تا به سراپرده خاك