دارا جهان ندارد
سارا زبان مدارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید
البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند آتشفشان ندارد
دیو سیاه دربند
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
بر نام پارس دریا
نام دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها
بر کام دیگران شد
نادر زخواب بر خیز میهن جوان ندارد
دارا کجای کاری
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند
دارا جهان ندارد
آییم به داد خواهی فریادمان بلند است
اما چه سود اینجا نو شیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش
ای مهر آریایی
بی نام تو وطن نیز
نام و نشان ندارد.....
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|