نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 03-16-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بر سنگ مزارم بنویسید

بر سنگ مزارم بنویسید



در جریان قبر پژوهی های پیشین درباره ی نوشته قبور فرنگیان و برخی مشاهیر وطنی صحبت کردیم . اکنون در ادامه به مزار پروین اعتصامی ، سهراب سپهری ، ایرج میرزا ، نیما یوشیج ، فروغ فرخزاد و ملک الشعرای بهار سر میزنیم .
پروین اعتصامی :

شاید کسی به صراحت او برای سنگ مزارش نسروده باشد که او این چنین سرود :



این که خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین استگرچه جز تلخی از ایام ندیدهرچه خواهی سخنش شیذین استصاحب آن همه گفتار. امروزسائل فاتحه ویاسین است
دوستان به.که ز وی یادی بکننددل بی دوست.دلی غمگین است

خاک.دردیده بسی جانفرساستسنگ برسینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهرکه را چشم حقیقت بین است
هرکه باشی وزهرجابرسیآخرین.منزل هستی اینستآدمی هرچه توانگرباشدچون بدین نقطه رسد.مسکین استاندرآنجاکه قضا حمله کندچاره .تسلیم وادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که دراین محنت گاهخاطری را سبب تسکین است
سهراب سپهری:





شاید عجیب ترین سنگ مزار مشاهیر ایرانی ، اولین سنگ مزار سهراب باشد که در حیاط امامزاده ای در مشهد اردهال مدفون است و در ابتدا تنها علامت مزار او یک کاشی فیروزه ای ساده بدون هیچ نام و نشانی بود که میان کاشی کف سنگی حیاط امامزاده تنها افتاده بود .
اما اکنون سنگ ساده ای بر مزارش گذاشته شده با این جمله :
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

نیما یوشیج :

در حیاط خانه پدریش در یوش دفن است و بر سنگ مزارش تنها نوشته است : " نیما یوشیج"
محمد تقی بهار (ملک الشعرا):





عمری گذراندیم به کام دگران
القصه وطن را به دو چشم نگران
ما در تشویش و خلق در خواب گران
رفتیم و سپردیم کاشانه (؟) گران
ایرج میرزا :

ای نكویان كه در این دنیایید یا از این بعد به دنیا آییداینكه خفته است در این خاك منم

ایرجم ایرج شیرین سخنم مدفن عشق جهان است اینجا یك جهان عشق نهان است اینجاعاشقی بوده به دنیا فن منمدفن عشق بود مدفن من هركه را خوی خوش و روی نكوست مرده و زنده من عاشق اوستمن همانم كه در ایام حیات بی شما صرف نكردم اوقات تا مرا روح و روان در تن بود شوق دیدار شما در من بودبعد چون رخت ز دنیا بستم باز در راه شما بنشستم گرچه امروز بخاكم ماواستچشم من باز بدنبال شماستبه نشینید بر این خاك دمی بگذارید بخاكم قدمیگاهی از من به سخن یاد كنید در دل خاك دلم شاد كنید



رهی معیری:

الا ای رهگذر، کز راه یاریقدم بر تربت ما می‌گذاریدر اینجا، شاعری غمناک خفته است

رهی در سینه‌ ی این خاک خفته است فرو خفته چو گل، با سینه‌ی چاک فروزان آتشی، در سینه‌ ی خاکبنه مرهم ز اشکی داغ ما را بزن آبی بر این آتش خدا رابه شب‌ها، شمع بزم افروز بودیم که از روشن‌دلی چون روز بودیمکنون شمع مزاری نیست ما راچراغ شام تاری نیست ما راسراغی کن ز‌جان دردناکی بر‌افکن پرتوی، بر تیره خاکیز‌سوز سینه، با ما همرهی کنچو بینی عاشقی، یاد رهی کن .

فروغ فرخزاد :




من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیار
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
و رشید یاسمی:

نسیم آسا ازین صحرا گذشتیم

سبک رفتار و بی پروا گذشتیمبه پای کوشش از دیروز و امروزگذر کردیم و از فردا گذشتیمکنون در کوی نا پیدا خرامییمچو ا ز این صورت پیدا گذشتیمرشید از ما مجو نام و نشانیکه از سر منزل عنقا گذشتیم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید