همچنان سفید این دفتر را ورق می زنم...بی حاصل...
در جستجوی نا کجا آباد...همه آنچه از هیچ بدست آوردم به یغما رفت...و من مترسک پوشالی شکسته ای که دیگر پرنده ها هم امیدی به آن ندارند و بدون هیچ واهمه ای به شیرینی گس مزه خرمالو های باغ نوک میزنند...
ئه ستیره
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|