نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 03-17-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

در ايران،پسران را زود داماد مي كنند. پسرها،بطور معمول در سن هفده سالگي و بعضي از آنها در شانزده حتي پانزده سالگي زن مي گيرند. در ايران بر خلاف اروپا رسم عاشق شدن وجود ندارد آن هم به اين دليل كه دختر و پسر جوان يكديگر را نمي بينند تا اينكه عاشق يكديگر شوند مگر در محيط خانوادگي و به همين جهت در ايران ازدواج پسر عمو با دختر عمو و پسر خاله با دختر خاله خيلي رايج است و اين ازدواج هاي خانوادگي سبب مي شود كه مثل بعضي از خانواده هاي فرانسوي شكل افراد يك فاميل و امراض آنها از يك نسل به نسل ديگر منتقل مي گردد. اگر ازدواج در خارج از محيط خانوادگي صورت بگيرد،پسر و دختر جوان قبل از ازدواج يكديگر را نمي ببيند. نه پسر مي تواند قبل از زناشويي تصور كند كه شكل زن آينده او چگونه است و نه دختر قادر است كه قيافه نامزد خويش را در نظر مجسم نمايد. در خانواده ي متوسط و كم بضاعت اجازه مي دهند كه دختر و پسر قبل از زناشويي يك مرتبه يكديگر را ببينند اما در خانواده هاي اشراف،اين اجازه داده نمي شود و چون پسر و دختر جوان يكديگر را نديده،با هم صحبت نكرده اند گاهي بعد از ازدواج،از شب عروسي،نسبت به هم متنفر مي گردند و نفرت مزبور تا آخرين روزي كه با هم هستند از بين نمي رود و منجر به طلاق مي شود.
طرز تربيت پسران و دختران در خانواده هاي اشراف و حتي خانواده هاي متوسط ايران خيلي دقيق است و پسران و دختران محجوب و كم حرف بار مي آيند و همه عفيف و با تقوي هستند و اگر بعضي از آنها از جاده ي عفت منحرف شوند بعد از زناشويي به مناسبت عدم تجانس زن و شوهر است.
در ايران مردها مي توانند چهار زن عقدي و هر قدر كه ميل داشته باشند جاريه بگيرند. اكثر مردهاي ايران از اين آزادي استفاده مي كنند و ديده مي شود كه حتي گدايان داراي دو يا سه زن هستند.
نگاه داشتن انسانهاي متعدد در ايران آسان است زيرا بزرگترين خرج آنها هزينه حمام مي باشد و غير از اين و سالي چند پيراهن،هزينه بزرگ ديگر ندارند. من در هيچ يك از كشور عثماني نديده ام كه زنها،مثل زنهاي اشراف ايران در حرمسراها محدود و تحت نظر باشند. علتش اين است كه هواي ايران گرم است و خشك و در هواي گرم و خشك بعضي از غرائز جنسي تقويت مي شود و اشراف ايران مي دانند كه هر گاه زنها و جاريه هاي خود را تحت مراقب دقيق قرار ندهند،آنها ممكن است تحت تاثير هيجان هاي نفساني،از راه راست منحرف شوند.


چون زنها در حرمسراهاي ايران فراوان هستند و يك شوهر نمي تواند رنها و جاريه ها هاي متعدد خود را راضي كند،پيوسته راجع به حرمسراها،داستانهاي مستهجن در افواه جاري است و يكي از موضوعهاي صحبت ايرانيان و بخصوص اصفهانيها ذكر آن داستانها است و راويان وضوح از نقل آن داستانها كه بعضي از اشراف را لكه دار مي كند، لذت مي برند و مستمعين هم با لذت گوش به آن حكايات مي دهند و چون داستانهاي مزبور افوامي است و كسي راوي اصلي آن را نمي شناسد مثل تمام داستانهاي مشابه داراي شاخ و برگ زياد مي شود و هر كس به ميل و ذوق خود چيزي بر آن مي افزايد.
در تمام ايران،وظيفه پاسداري از زنها بر عهده ي خواجگان سپرده شده و خواجگان به مناسبت اينكه از جزئيات زندگي خصوصي اشراف آگاه هستند از افراد با نفوذ محسوب مي شوند و بعضي از آنها به مقام هاي بزرگ مي رسند. خواجه ها شايد به مناسبت اينكه داراي غريزه ي مردي نيستند بيش از مردان عادي حليم و بردبار مي باشند و ديده نشده كه خواجه اي به خشم در آيد و چون زن و فرزند ندارد دچار مسائل مربوط به معاش نمي باشند و مي توانند و تمام اوقات نيروي خود را صرف شغل خويش نمايند و باز بمناسبت اينكه داراي غريزه ي مردي نيستند پا بند دوستي و محبت نمي شوند و قتل نفس در نظرشان بدون اهميت است.
به ندرت اتفاق افتاده كه در ايران خواجه اي والدين خود را بشناسد مگر خواجگاني كه از خانواده هاي سرشناس هستند و به امر سلاطين آنها را خواجه مي كنند تا نسلي از آنان باقي نماند و آنگونه خواجگان هرگز عهده دار خدمت حرمسرا نمي شوند. خواجگان معمولي كه در حرمسراها زندگي مي كنند از كودكي از والدين خود جدا مي شوند و بعضي از آنها افريقايي و سياهپوست مي باشند و نمي توانند بگويند كه در كجاي افريقا متولد شده اند. اگر يكي از بزرگان ايران به خواجه اي دستور بدهد كه محبوب ترين زن او را به قتل برساند بدون درنگ آن خواجه سر از بدن آن زن جدا مي كند و هيچ فكر نمي نمايد كه ممكن است اربابش ساعتي ديگر از عمل خود پشيمان شود.


در ايران قصه اي نقل مي كنند كه خباصه اش اين است :
سلطان محمود غزنوي بعد از اينكه هندوستان را فتح كرد از آنجا ضمن جواهر زياد يك قطعه الماس به وزن بيست مثقال آورد و روزي به يكي از درباريها گفت كه آن الماس را در هاون بكوبد و نرم كنند. آن مرد در باري گفت اي پادشاه بزرگ از اين فكر منصرف شو چون اين گوهر نظير ندارد و بعد از اينكه در هاون صلايه شد پشيمان خواهي گرديد. سلطان محمود به هريك از درباريها دستور خرد كردن آن الماس را در هاون داد،همان جواب را شنيد. آنگاه غلام خود اياز را طلبيد و به او گفت الماس را خرد نمايد و او فوري الماس بي نظير را در هاون انداحت و كوبيد و نرم كرد. در باريان او را ملامت كردند كه چرا آن گوهر بي بديل را كه از فرط گرانبهايي نمي توانستند براي آن قيمت تعيين كنند از بين برد. ” اياز ” در جواب گفت حرف پادشاه گرانبهاتر از الماس بود و من نمي توانستم به علت اينكه الماس مزبور گرانبها مي باشد حرف سلطان را بر زمين بگذارم. اين قصه در تمام مواردي كه يك دستور غير عادي و مغاير با عقل از طرف شاه عباس ثاني با يكي از بزرگان صادر مي شود به ميان مي آيد و آن دستور را هر قدر غير منطقي باشد به موقع اجرا مي گذارند تا حرف شاه عباس بر زمين نماند.
يكي از تجمل هاي بزرگان ايران نوكر است و اشراف متوسط ايران،حتي بيش از پادشاه فرانسه نوكر دارد. نوكرها در منازل اشراف ايران،حقوق معين ندارند ولي غذاي آنها مرتب مي رسد و علاوه بر اينكه خود در منزل ارباب ناهار و شام مي خورند براي خانواده ي خود هم از همان منزل غذا مي برند و روزي دوبار،در نيمه روز،شب،از طرف نوكرها،غذا به خانه برده مي شود تا اينكه زن و فرزندانشان تناول نمايند. اكثر آن نوكرها كاري ندارند جز اينكه وقتي ارباب مي خواهد به جايي برود عقب او بيفتند و بروند.

__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید