نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 03-17-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رباعیات خاقانی


درد سر مردم همه از سر خیزد
چون یافت کله درد قویتر خیزد
داری سر آن کز سر سر برخیزی
تا درد سر و بار کله برخیزد

***
ساقی رخ من رنگ نمی‌گرداند
ناله ز دل آهنگ نمی‌گرداند
باده چه فزون دهی چو کم فایده نیست
کن سیل تو این سنگ نمی‌گرداند

***
هرگز لبم از ذکر تو خاموش نشد
یاد تو ز خاطرم فراموش نشد
مذکور نشد نام تو بر هیچ زبان
کاجزای وجودم همگی گوش نشد

***
ای صاحب رای کامل و بخت بلند
سعی تو برای مال دنیا تا چند
فردا که رود جان تو از تن بیرون
اعدا همه آن مال به عشرت بخورند

***
کو آنکه به پرهیز و به توفیق و سداد
هم باقر بود هم رضا هم سجاد
از بهر عیار دانش اکنون به بلاد
کو صیرفی و کو محک و کو نقاد

***
دردی است مرا به دل دوایم بکنید
گرد سر آن شوخ فدایم بکنید
دیوانه‌ام و روی به صحرا دارم
زنجیر بیارید و به پایم بکنید

***
دیدی که نسیم نوبهاری بوزید
ما را ز بهار ما نسیمی نرسید
دردا که چو گل پرده‌ی خلوت بدرید
آن گل‌رخ ما پرده نشینی بگزید

***
کس همچو من غریب بی‌یار مباد
بیچاره و عاجز و گرفتار مباد
درد هجران مرا به جان آورده
هر جا که طبیب نیست بیمار مباد

***
دریاب که دل برفت و تن هم بنماند
وان سایه که بد نشان من هم بنماند
من در غم تو نماندم این خود سخن است
کاینجا که منم جای سخن هم بنماند

***
آن تن که حساب وصل می‌راند نماند
و آن جان که کتاب صبر می‌خواند نماند
گر بوی بری که غم ز دل رفت، نرفت
ور وهم کنی که جان بجا ماند، نماند

***
هرچند که از خسان جهان سیر آمد
روشن جانی از آسمان زیر آمد
خاقانی از این جنس در این دور مجوی
بر ره منشین که کاروان دیر آمد

***
جانان شد و دل به دست هجرانم داد
هجر آمد و تب‌های فراوانم داد
تب این همه تب‌خال پی آنم داد
تا بر لب یار بوسه نتوانم داد

***
تا عشق به پروانه درآموخته‌اند
زو در دل شمع آتش افروخته‌اند
پروانه و شمع این هنر آموخته‌اند
کز روی موافقت بهم سوخته‌اند

***
در راه تو گوشم از خبر باز افتاد
در وصل تو چشمم از نظر باز افتاد
چون خوی تو را به سر نیفتاد دلم
از پای درآمد و به سر باز افتاد

***
هرکس که ز ارباب عبادت باشد
بر چهره‌ی او نور سعادت باشد
ایام وجود او به او فخر کنند
در خدمت او بخت ارادت باشد

***
لعلت چو شکوفه عقد پروین دارد
روی تو چو لاله خال مشکین دارد
من در غم تو چو غنچه بندم زنار
تا نرگس تو چو خوشه زوبین دارد

***
در باغچه‌ی عمر من غم پرورد
نه سرو نه سبزه ماند، نه لاله، نه ورد
بر خرمن ایام من از غایت درد
نه خوشه نه دانه ماند، نه کاه نه گرد


***
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید