نمایش پست تنها
  #14  
قدیمی 03-17-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رباعیات خاقانی


خاقانی رو چو سیر عریان وش باش
تو تو چو پیاز و دل پر از آتش باش
چون جنبش چرخ گندنائی کش باش
گشنیز تویی دیگ فلک را خوش باش

***
در طبع بهیمه سار مردم خو باش
با عادت دیوسان ملک نیرو باش
چون جان به نکو داشت بود با او باش
گر حال بد است کالبد را گو باش

***
ای گشته به نور معرفت ناظر خویش
آشفته مکن به معصیت خاطر خویش
چون نفس تو می‌کند به قصد ایمان را
باید که شوی به جان و دل حاضر خویش

***
او رفت و دلم باز نیامد ز برش
من چشم به ره، گوش به در بر اثرش
چشم آید زی گوش که داری خبرش
گوی آید زی چشم که دیدی دگرش

***
خود را مپسند دل پسند همه باش
نقصان بپذیر و سودمند همه باش
فارغ ز لباس عافیت باش چو نخل
بر خاک نشین و سربلند همه باش

***
خاقانی اگر نه خس نهادی خوش باش
گام از سر کام در نهادی خوش باش
هرچند به ناخوشی فتادی خوش باش
پندار در این دور نزادی خوش باش

***

ماند به بهشت آن رخ گندم گونش
عشاق چو آدم است پیرامونش
خاقانی را نرفته بر گندم دست
عمدا ز بهشت می‌کند بیرونش

***
خاقانی اگرچه خاک توست ای مهوش
چون آتش و آب و باد باشد سرکش
چندان باد است در سر خاکی او
کان را نبرد آب و نسوزد آتش

***
خاقانی اسیر توست مازار و مکش
صیدی است فکنده‌ی تو بردار و مکش
مرغی است گرفته‌ی تو مگذار و مکش
گر بگریزد به بند باز آر و مکش

***

ای گشته خجل ز آن رخ گلگون گل و شمع
وز رشک تو در سرشک و در خون گل و شمع
من در هوس آن رخ هم‌چون گل و شمع
گردیده چو سرد و گرم هم‌چون گل و شمع

***
برداشت فلک به خون خاقانی تیغ
تا ماه مرا کرد نهان اندر میغ
دی بوسه زدم بر آن لب نوش آمیغ
امروز که بر خاک زنم وای دریغ

***
از بخل کسی که می‌کند وعده دروغ
بگریز ازو که آب دارد در دوغ
آن صبح که خلق کاذبش می‌خوانند
هرگز نرسد ازو به ایمان فروغ


***
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید