در کلبه تنهایی من چیزی جز انتظار نیست .
دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب نمی فهمند .
پنجره کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده است و می داند ، از اشکهایم می فهمد که انتظارم برای کیست .
نیلوفر های کنار پنجره ام برای آمدنت دست دعا بلند کرده اند .
کبوتر سفید بام کلبه ام می داند انتظار تو را می کشم .
می رود تا شاید خبری را برایم بیاورد ولی هرگاه باز می گردد در چشمانش سنگینی غمی را حس می کنم ،
چیزی نمی گوید و پر می کشد . می داند اگر بگوید خبری از مسافر تو نبود اشک هایم سرازیر می شوند .
من به شقایق هایم آب نمی دهم آنها با اشکهایم پرورش یافتند .
آسمان را خبر کردم که هرگاه پرتو های عشقت را به من تابیدی آفتابی شود ولی سالهاست که آسمان دهکده ام ابری است و می بارد .
ای بهاز زندگیم ! بیا ، بیا تا پنجره ام از من خسته نشده ،
بیا تا گلهایم با من قهر نکرده اند .
بیا تا کبوترم حرفی برای گفتن داشته باشد ،
بیا تا آسمانم آفتابی باشد ،
بیا و به این انتظار پایان ده .
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|