موضوع: کنفوسیوس
نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روزی او به حكمرانان منطقه لو گفت: وقتی كه رجال شایسته در كار باشد امور دولت اصلاح خواهد شد و زمانی كه رجال شایسته كنار گذاشته شود مملكت به فساد و تباهی خواهد افتاد. بنابر این پیشرفت كار مملكت داری وابسته است به دست مردان شایسته و مردان شایسته در اثر مكارم اخلاق پادشاهان پرورش می‌یابند. پس پادشاه باید صفات و خصائص خود را آراسته كند و خودش در مرحله اول به راه اخلاقی كشیده شود و این رفتار اخلاقی در بین مردم سرایت خواهد كرد و جامعه كالاً انسانی خواهد شد.

كنفوسیوس اعتقادی به قوانین وضع شده نداشت و می‌گفت: اگر مردم به وسیله قوانین و نظامات هدایت شوند و بر اساس آن‌ها كیفر ببینند ممكن است از ترس مرتكب جنایت نشوند. اما طبیعت آن‌ها همچنان به بی‌شرمی و بی‌حیایی عادت كند. ولی اگر مردم را به نور معرفت راهنمایی كنند آنها طبیعتی پیدا خواهند كرد كه بر اساس آن طبیعت شرم و حیا را پیشه خود خواهد كرد و خوبی و نیكی خوی واقعی آن‌ها می‌شود.

او در جایی می‌گوید: سلطان خوب بودن سخت و دشوار است اما آن كسی كه از این دشواری واهمه كند در پیشرفت كشورش توفیقی نخواهد داشت.


انسان كامل در آیین كنفوسیوس
تمامی ادیان مسئله انسان كامل را مطرح می‌كنند. كه در كتاب‌های عرقانی و فلسفی و ... در اسلام بیشتر دیده می‌شود از دیدگاه كنفوسیوس انسان كامل كسی است كه نمونه و مثل اعلای آدمیت باشد. انسان كامل به زبان چینی (چونگ تزو) نامیده می‌شود كه دارای جایگاه برجسته و صفاتی است. او می‌گوید: چنین نفسی به زینت كمال آراسته است. و همانند پسری است كه محبت والدین را همواره در دل دارد. پدری كه به فرزندان خود با عدالت و مهربانی برخورد می‌كند. ماموری است كه نسبت به فرمانده خود وفادار است و شوهری كه نسبت به همسر خود صمیمی است. و دوستی كه با دوست خود مخلص و مودب است. از نظر او انسان كامل به تمام صفات عالی انسانیت آراسته است لذا پیروان كنفوسیوس او را به عنوان انسان كامل معرفی می‌كنند.


پنج خصلت انسان كامل از دیدگاه كنفوسیوس
1- عزت در نفس

2- علو در رحمت

3- خلوص در نیت

4- شوق در عمل

5- نیكی در سلوك

توافق و سازگاری در انسان كامل یك امر مطلوب است. كه از صفای باطن و تزكیه و تصفیه قلب از صفات او و با دلی پاك از روی حقیقت و با كمال خلوص با همه مخلوقات رفتار می‌كند. او ادب كاذب را كه محدود با تشریفات ظاهری است اعتقادی ندارد و می‌گوید: من آنچه را كه در ظاهر به حقیقت شبیه ساخته‌اند و عین حقیقت نیست دشمن می‌دانم. اگر انسان به حقیقت انسان نباشد انجام عبادات برای او چه سودی خواهد داشت. سرودن نغمات الهی برای او چه حاصلی می‌آورد. این لُبَّ فلسفه كنفوسیوس در باب انسان كامل است.

او می‌گوید: انسان كامل كسی است كه مكارم اخلاق او هیچ‌گاه به صورت خشونت و درشتی و دشواری حاصل نمی‌‌كند بلكه انسان كامل با ذوق سلیم؛ احساسات خود را در قبضه اختیار دارد. انسان كامل متواضع؛ صاحب بی‌تكلف؛ درست كار و عدالت را پیشه خود می‌سازد. و همان طور كه نفس خود را اصلاح می‌كند خود را به زیور فضایل ستوده نیز می‌آراید. همواره انسان كامل در تربیت و تكمیل نفس سایر انسان‌ها كوشش می‌كند. این انسان شریف هیچ گاه مبادی عالی انسانیت را فراموش نمی‌كند. و دائم از قلب پاك خود پیروی می‌نماید. و سعی می‌كند كه عقل و اعتدال فكری خود را حفظ كند. حتی هنگامی كه غذا می‌خورد از وظیفه خود نیست به دیگران غافل نیست. در واقع زمانی هم كه افكارش سخت آشفته و پریشان است به مبادی تقوا و فضیلت پایبند است. انسان كامل هم چون قانون تعادل و تناسب را در عمل و فكر رعایت می‌كند و نسبت به حقوق دیگران احساس وظیفه می‌نماید. به همین دلیل شریف و بزرگ است.

درستی و صحت عمل انسان كامل هیچ‌گاه به حالت غفلت وخشونت نخواهد پیوست بلكه با ذوق سلیم رفتار خود را در قضیه اختیار خویش قرار خواهد داد. وی متواضع خالی از ریا و تصنع و دوست و محب عدل و داد است. چنین انسانی كلمات و حركات و سكنات دیگران را به دقت می‌سنجد و در آن‌ها می‌اندیشد و در برابر آن عمل وجدان خود را درست می‌كند. اخلاق و رفتار دیگران را از كجی و نادرستی دور می‌سازد و آنها را به سوی درستی. می‌برد. از دستورهایی كه او به شاگردانش داده و یا در امور مملكت داری بیان می‌كند استنباط می‌شود كه وی نمونه‌ای از انسان كامل است.


3 روش كنفوسیوس برای رسیدن به مقام شرافت انسانیت
1- محبت؛ كه هیچ گاه مرا آزرده نساخت.

2- حكمت؛ كه هیچ كاه برایم شك ببار نیاورد.

3- شجاعت؛ كه هیچ گاه ترس و بیم در دل من ایجاد نكرد.

او می‌گفت: من مدعی نیستم كه حكمت الهی و تقوا را دارا هستم. تنها چیزی كه درباره خود می‌گویم این است كه در راه و روش خود هیچ تردیدی ندارم و در تعلیم به دیگران هیچ گاه كوتاهی نكردم. این است انتهای عمل من و بس.

من ناقل حكمت‌ها و موعطفه‌های گذشتگان هستم و چیزی را اختراع نكردم. به كلمات پیشینیان اعتقاد داشته و‌آن‌ها را دوست می‌دارم. در هنگام پیری سخنی را گفت كه در آثاری كه به او نسبت می‌دهند وجود دارد. كه می‌گوید: در 15 سالگی فكر خود را وقف علم و دانش كردم. در 30 سالگی به روی پای خود محكم ایستادم. در 40 سالگی از شك و شبه‌ رها شدم. در 50 سالگی به احكام آسمانی واقف شدم. در 60 سالگی گوش من به شنیدن حقایق باز شد و در 70 سالگی عمل من تابع احكام قلب من گردید تا دیگر از راستی و صدق منحرف نشوم.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید