موضوع: کنفوسیوس
نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

منسیوس
یكی از شاگردان او به نام (منسیوس) كه نویسنده آثار اوست؛ در واقع شاگردی است كه استاد را ندیده است و 100 سال بعد از مرگ كنفوسیوس؛ تولد یافته است. اما تمام اعتقادات و افكار او را به طور كامل مد نظر داشته و گفته‌های او را در نوشته‌های خود مطرح می‌كند. منسیوس در ناحیه (تسو) در نزدیكی (لو) زندگی می‌كرد. او از زمان كودكی سعی داشت كه آموزش‌های مكتب كنفوسیوس را فراگیرد.

در مورد زندگی منسیوس می‌گویند: مادر او از معلمین و بزرگان و زنان شایسته قلمداد می‌شد. پدرش در جوانی فوت كرد و مادرش به همراه فرزند خود در كنار قبرستانی منزل كرد و بعد از مدتی دید كه فرزندش رفتار گوركن‌ها را تقلید می‌كند و به علت نگرانی منزلش را تغییر داد و میان كسبه‌ بازار اسكان یافت اما بعد از مدتی دید كه فرزندش به تقلید از تجّار و كسبه‌ بازار اعمالی را انجام می‌دهد و آن محیط را ترك كرد و در كنار مدرسه‌ای اقامت كرد ودید كه بعد از مدتی فرزندش همانند دانش‌پژوهان و دانش آموزان رفتار و برخودر می‌كند. در حقیقت این نوع آموزش‌ها باعث شد كه او به خود بیاید و بعدها دانشمند برجسته‌ای شود.

منسیوس در سال 289 ق.م در سن 71 سالگی فوت كرد. سبك نوشتاری او بسیار آكادمیك یود و به آن چه كنفوسیوس گفته بود اعتقاد داشت. او به صلاحیت ذاتی و حسن فطری انسان ایمان كامل داشت و می‌گفت: تمایل انسان به طرف خیر و عمل صالح مانند آب به سمت سراشیبی است.

اگر انسان بد رفتار و شرور باشد در حقیت در ذات و نهاد او (بدی از همان زمان تولد با او بوده است.) عاطفه رحم؛ حیا، احترام و تشخیص ذاتی در همه موجودات وجود دارد. به همین دلیل چینی‌های قدیمی اعتقاد دارند كه: از عاطفه رحم؛ نیك خواهی و احسان و از عاطفه حیا؛ تقواو پرهیزكاری و از عاطفه‌ احترام؛ درستكاری وامانت و از عاطفه معرفت؛ درستی و معرفت و مبادی اخلاقی ایجاد می‌شود.

او می‌گوید: احسان؛ تقوا؛ امانت و اعمال خوب و بد و زشتی‌ها از بیرون به درون انسان راه پیدا نمی‌كند بلكه اوصاف در سرشت ما و به ذات تعبیه شده است. منسیوس اعتقاد داشت كه مردم در فضیلت اخلاقی یكسان نیستند. نیكی یا خوش قلبی را همه دوست دارند ولی در توفیق اجبار این اخلاق حسنه یكسان نیستند. برخی عقل خود را بكار می‌برد و برخی چنان می‌كنند كه موجب فاصله‌هایی است كه در اجتماع ملاحظه می‌شود.

روزی یكی از شاگردان منسیوس از او پرسید: همه آدمیان به طور یكسان دارای فطرت و سرشت خوب هستند پس چرا بعضی از انسان‌ها بلند مرتبه و بعضی‌ فرومایه هستند؟ منسیوس گفت: آنان كه بزرگی سرشته در ذات خود را پیروی می‌كنند به مرتبه عظمت نایل می‌آیند ولی آنهایی كه خوردی و كوچكی نهفته در سرشت خویش را مطابعت می‌كنند، هم چنان به حقارت و ناچیزی می‌مانند.

اختلاف بشر معلول قوای طبیعی كه آسمان به آنها عطا كرده نیست بلكه در سال‌های خوب اغلب اطفال خوب می‌شوند و در سال‌هایی اكثر كودكان عامل خیر را از دست می‌دهند و در نهایت خود را به عامل شر تسلیم می‌كنند. اگر پیرمردان را چنانی كه باید حرمت بگذارید و به جوانان مهربانی كنی در دیگر خاندان‌های افراد بشر نیز از تو تقلید كنند. و در آن وقت سراسر كشور در اخلاق تو غرق خواهند شد و هرگاه دولتی ایجاد كنی كه عامل آن همه خیرخواهی و نیكوكاری باشد. سراسر ماموران و صاحب منصبان تو به پیروی از تو؛ همان كنند. گویی همه دربار تو حاضر هستند و كشاورزان و دهقانان در مزرعه تو كار می‌كنند و بازرگانان و تجار برای تو خرید و فروش می‌كنند از این سخن منسیوس استنباط می‌شود كه او معتقد به حفظ سیستم فئودالی قدیم بوده و از طرفی هم مردم را عنصر اصلی و اساسی حكومت می‌دانسته است. وی می‌گوید: برای واصل شدن به مرتبه سروری و جلوس بر تخت خاقانی باید از جذب قلوب عامه مردم گریزان نبود.


شون تزو
او در آیین كنفوسیوس جایگاه ویژه‌ای دارد. قبل از مرگ منسیوس متولد شد و تحت تاثیر تائوییسم بود و از طرفی هم منفعل از تعالیم قانون گرایان. او مانند آن‌ها به حفظ احترام و پاس داشتن حقوق دولت عقیده داشت.

1- او برخلاف منسیوس اعتقاد به حسن فطری و صلاح ذاتی انسان نداشت و می‌گفت: انسان بالفطره بد است و نیك شدن او معلول تربیت ثانوی است.

2- آسمان به عنوان شخصی واقعی بر زمین تاثیر ندارد. او می‌گفت: انسان بالفطره فاسد و بد است و نیكی و صلاح تنها به وسیله تربیت میسر می‌شود. اگر او را به حال خود بگذارد مانند نهال كوچكی كج خواهد شد. لذا باید آن را با چوبی راست نگه داشت تا مستقیم پرورش پیدا كند.

آهن خام را برای شكل دادن باید به كوره و سندان سپرد و بعد از صیقل از آن شمشیری درست كرد. او قبل از كنفوسیوس از قائده لی صحبت كرد و گفت: تشریفات و قوائد ادب ظاهری و حسن رفتار ظاهری از سلاطین باستان به ارث رسیده است. و می‌گوید: حكومت آن است كه جامعه آشفته بشری؛ تربیت لی را در بین مردم برقرا سازد و از آنجا كه حاصل فطرت انسان بد است او را باید مانند چوب كج و فلز ناصاف به دست مرد نجار و استاد آهنگر سپرد تا او را به راستی و پاكی در آورد و می‌توان با نیروی تعلیم و تربیت و وضع قوانین حكیمانه؛ فساد بشری را نابود كرد.

در مورد آسمان (=تین) چونگ تزو بیشتر به سوی مبادی تائوییست‌ها توجه دارد. برای آسمان همان طبیعت غیر شخصی و عام و تائو را مطرح می‌كند. او می‌گفت: نباید بر آسمان به عنوان یك موجود مستقل نظر داشت زیرا این اسم را ما به آسمان دادیم. اما حقیقت آن قانون تعادل و سازگاری است كه سلسله حوادث وقایع موجودات بر طبق آن رخ می‌دهد و آسمان شخصیت حقیقی و واقعی نیست و دعا به آسمان بیهوده است و از این‌رو جوابی به دعاهای انسان داده نمی‌شود.

چونگ تزو می‌گوید: وجود ارواح غیر واقعی است. خدایان عامه و ارواح شیاطین پلید و حتی روان نیاكان را معدوم می‌داند. او می‌گفت: عمل آفریدگار در حوادث آینده ناشی از حكم فطری تائو می‌باشد و روی ماده پرده‌ای افكنده‌اند كه بشر تصور می‌كند وجود معلول علت فوق طبیعی است. در نتیجه این نظریه چونگ تزو و مراسم تشیع اموات و تقدیر قربانی و تشریفات عزاداری را كه از زمان‌های قدیم باقی مانده بود بر خلاف سایرین مردود دانست و گفت: این تشریفات یك مسئله تربیتی است واجرای آن لطف و زیبایی به بار می‌آورد و حسن نیكو‌كاری در انسان‌ها را پرورش می‌دهد. خلاصه آنكه چونگ تزو با آن كه از پیروان كنفوسیوس است در تقلید از او محدود و محصور نمانده است.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید