
03-28-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
طنز صادق هدایت
قضیهی انتقام آرتیست
وغ وغ ساهاب صادق هدایت
یک آقا پشه ای بود با عاطفه وحساس،
اما نیشش درد می آورد بدتر از نیش ساس.
بعضی وقتا او خوش رقصیش می گرفت ،
می خواست به سر دوستانش بندازه زفت.
یک شب من در رختخواب دراز شده بودم،
داشتم یک کتاب معلومات می خوندم؛
آقا پشه مرا از اون دورها دید،
گویا هوش و جدیتم را پسندید،
اومد برام آوازه خونی کنه،
بخنده وبرقصه وشیطونی کنه،
مجانن جلو من نمایش بده،
تابفهمم از من خوشش اومده.
بدبختانه من ذلیل شده نفهمیدم،
آواز ورقص سولوش را نپسندیدم.
دو سه دفعه دست بردم بکشمش؛
بشکنم استخونش،پاره کنم شیکمش،
این حرکت عنیف چون تکرارشد
آقا پشه از اونجا رفت و دورشد.
من با خودم گفتم خوب راحت شدم،
توی چراغ فوت کردم خوابیدم .
اما نگو آقا پشه ،آرتیست شهیر،
ازاینکه من به نمایشش کرده ام تحقیر؛
اوقاتش سخت تلخ شده بود ومی خواست
انتقامی از من بکشه که سزاست.
رفت گوشه حوض حیاط همسایه ،
که یک کلنی مهم میکروب مالاریایه،
صد کورور از آن ها را دزدید وصبرکرد .
تا من بدبخت خوب خوابم ببرد .
اون وقت اومد به ریز به من نیش زد،
یک کلنی جدید در خونم تاسیس کرد.
من در نتیجه نفهمی وعدم تقدیر
ازهنر آرتیست های شهر بی نظیر ،
پنجاه سال ناخوشی کشیدم وهر چه کردم
آخر معالجه فایده نکرد ومردم .
ای کسانی که سنگ قبر مرا اینک می خونید ،
از آرتیست های شهیر قدر دونی کنید.
قضیهی طبع شعر
وغ وغ ساهاب صادق هدایت
بود یک شاعرخیلی خیلی مهمی در قزوین ،
که سخنش بود شیرین تر از ساخارین.
طبع شعراو فوق العاده روان بود ای پسر،
روان تر ازآبشار نیاگارا ای پدر.
ازقضا یک شبی این کتاب مستطاب،
که اسم مبارکش هست وغ وغ ساهاب.
افتاد به دست اون شاعر شهیربی نظیر ،
او خوشش نیومد خواست به آن کند تحقیر؛
گفت:اگرچه پیش از این من نساخته ام قضیه:
فقط گفته ام غزل ورباعی ودوبیتی وترجیع بند ومثنوی ومسمط وقصیده؛
لیکن همین امشب چندین قضیه عالی می سازم ،
تا این قضیه سازها ی چرند را خجالت دهم.
شعرمن از این اشعارمزخوف البته بهتر شود،
یاجوج وماجوج وکمپانی لیمیتد خاک بر سر شود،
این ها جون دلشون ،به خیالشون خیلی هنر کرده اند،
مثل اینکه دیگران چنین نتوانند کنند.
مخلص کلام –آقا شاعرزبردست استاد ،
با طبع شعر خطرناک روان وقاد،
یک باغستان با صفایی را انتخاب کرد
یک بطری شراب شاهانی هم همراه برد.
نیشست تنهایی بر لب جوغ آب،
ازقضا آن شب بسیار هم قشنگ بود مهتاب.
خورد چون قدری شراب،شد شنگول وسرمست،
قلمدون را وا کرد ،طومار را گرفت دردست.
غوطه زد در بحرذخار افکارابکار، تا سازد به این سبک یک مقدار اشعار ابدار
بهنام فتاحی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|