...
..
ياري كن، و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد كه تراود در ما، همه تو.
ما چنگيم: هر تار از ما دردي، سودايي.
زخمه كن از آرامش ناميرا، ما را بنواز
باشد كه تهي گرديم، آكنده شويم از والا « نت » خاموشي.
آيينه شديم، ترسيديم از هر نقش.
خود را در ما بفكن.
باشد كه فرا گيرد هستي ما را، و دگر نقشي ننشيند در ما.
هر سو مرز، هر سو نام.
رشته كن از بي شكلي گذران از مرواريد زمان و مكان
باشد كه بهم پيوندد همه چيز، باشد كه نماند
مرز،كه نماند نام.
اي دور از دست! پر تنهايي خسته است.
گه گاه، شوري بوزان
باشد كه شيار پريدن در تو شود خاموش.
..