
04-02-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زيباترين قلب
مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا ميکردکه زيباترين قلب را در آن شهر دارد. جمعيت زيادي گرد آمدند قلب او کاملاً سالم بود و هيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود پس همه تصديق کردند که قلب او به راستي زيباترين قلبي است که تاکنون ديده اند مرد جوان در کمال افتخار با صدائي بلندتر به تعريف از قلب خود پرداخت ناگهان پيرمردي جلوي جمعيت آمد و گفت اما قلب تو به زيبائي قلب من نيست مرد جوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه کردند او با قدرت تمام ميتپيد اما پر از زخم بود قسمتهائي از قلب او برداشته شده بود و تکه هائي جايگزين آنها شده بود اما آنها به درستي جاهاي خالي را پرنکرده بودند و گوشه هائي دندانه دندانه در قلب او ديده ميشد در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت که هيچ تکه اي آنها را پرنکرده بود مردم با نگاهي خيره به او مينگريستند و با خود فکر ميکردند اين پيرمرد چطور ادعا ميکند که قلب زيباتري دارد. مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره کرد و با خنده گفت تو حتماً شوخي ميکني قلبت را با قلب من مقايسه کن قلب تو تنها مشتي زخم و خراش و بريدگي است پيرمرد گفت درست است قلب تو سالم به نظر ميرسد اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نميکنم میدانی هر کدام از اين زخمها نشانگر انساني است که من عشقم را به او داده ام من بخشي از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشيده ام گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده که به جاي آن تکه بخشيده شده قرار داده ام اما چون اين تکه ها مثل هم نبوده اند گوشه هائي دندانه دندانه در قلبم دارم که برايم عزيزند چرا که يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از قلبم را به کساني بخشيده ام اما آنها چيزي از قلب خود را به من نداده اند اين همه شيارهاي عميق را با تکه هايي که من در انتظارش بوده ام پرکنند حالا ميبيني که زيبائي واقعي چيست؟ مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد در حالي که اشک از گونههايش سرازير بود به سمت پيرمرد رفت از قلب جوان و سالم خود تکه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم کرد پيرمرد آن را گرفت و در قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي زخم قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه کرد ديگر سالم نبود اما از هميشه زيباتر بود عشق از قلب پيرمرد به قلب او نفوذ کرده بود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|