نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 04-06-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شكوه عشق و وفاداري در جانوران


جام جم آنلاين: يک لک لک نر در اقدامي كه نشانه شكوه عشق و وفادري است همه ساله 13 هزار کيلومتر را براي رسيدن به همسر بيمار و معلول خود پرواز مي کند.
با فرارسيدن بهار، "رودان" لک لک نر همانند سالهاي گذشته امسال نيز پس از طي يک مسير 13 هزار کيلومتري از آفريقاي جنوبي به کرواسي بازگشت تا همسر بيمار خود را که "مالنا" نام دارد ملاقات کند.

مالنا، لک لک ماده اي است که به سبب يک جراحت قديمي قادر نيست مهاجرتي تا اين حد طولاني را انجام دهد.
"استيپان فوکيک" زيست شناسي که از سال 1993 به درمان لک لک ماده مي پردازد در اين خصوص توضيح داد: "رودان هر سال براي ديدن جفت خود به کرواسي باز مي گردد و در طول تمام اين سالها به مالنا وفادار بوده است. اين پنجمين سال پياپي است که شاهد اين منظره بوده ام."
يک بال مالنا در سال 1993 توسط چند شکارچي زخمي شد و به اين ترتيب اين لک لک ماده براي هميشه از پرواز باز ماند.
امسال ماجراي عشق "رودان و مالنا" مورد توجه بسيار زياد خبرنگاران و علاقه مندان قرار گرفته و به همين دليل صدها نفر براي ثبت لحظه ديدار اين زوج عاشق در دهکده "برودسکي واروس" در شرق کرواسي گرد هم آمده بودند اما "رودان" بدون توجه به اين افراد مستقيما به سوي آشيانه، در جايي که مالنا انتظار او را مي کشيد پرواز کرد.
براساس گزارش خبرگزاري آنسا ايتاليا، اين زيست شناس کروات اظهار داشت: "ساير لک لکها به صورت جفت جفت ظرف پنج شش روز آينده به آشيانه هاي خود باز مي گردند درحالي که "رودان" اولين لک لکي است که به مقصد مي رسد چون "مالنا" در خانه بي صبرانه انتظار او را مي کشد."
به گفته اين محقق، همانند پنج سال گذشته ظرف دو ماه آينده چهار پنج جوجه لک لک متولد خواهند شد و "رادون" وظيفه آموختن پرواز به آنها را به عهده خواهد گرفت، چون "مالنا" قادر به انجام آن نيست.
سپس با فرا رسيدن زمستان، جوجه ها با پدر خود به سوي آفريقاي جنوبي پرواز مي کنند، درحالي که "مالنا" تا بهار آينده در انتظار بازگشت "رودان" وفادار خود در آشيانه خواهند ماند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید