سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ ار این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی دریغ
دیدن او یک نفس صد چو منش خون بهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست
مایه ی پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل هوا خواه عشق صبر زبون هواست
سلسله ی پایبند گردن جان در کمند
زهره ی گفتار نی کاین چه سبب وین چراست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست