
04-07-2010
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به هر حال عاقبت این ایده الها و ارزوهای طلایی من به ثمر رسید و موفق شدم توجه یکی از صاحبان صنایع بزرگ را جلب کنم و پس از مدت کوتاهی کار ما به ازدواج کشید و من در نخستین روزهای بیست سالگی به عقد او در امدم و در ان روزها اینطور به نظرم می رسید که بر شاهین بلند پرواز اقبال و کامیابی نشسته ام و به اوج سعادت و نیک بختی دلخواه رسیده ام.اما هنوز یکسال از ازدواج ما نگذشته بود که رفته رفته چهره واقعی زندگی در نظرم نمایان شد و پرده های رنگ امیزی شده خیال و اوهام و رویاهای طلایی از هم درید و من به خوبی توانستم بوضع غم انگیزی که برای خودم بوجود اورده بودم پی ببرم .بدین معنی که پس از پایان سال اول ازدواج دانستم که شوهرم مرد عقیمی است که نمی تواند بچه دار شود و قبل از ازدواج من از این موضوع بی خبر مانده ام...
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|