
04-07-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبيل جدید و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان کم
رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بين دو اتومبيل پارک شده در کنار خيابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او
پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبيل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پياده شد و دید که اتومبيلش صدمه زیادی
دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد .
پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو، جایی که
برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمين افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت:”اینجا خيابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر
بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمين افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم
“برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم “.
مرد بسيار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی
نشاند و سوار اتومبيل گرانقيمتش شد و به راهش ادامه داد .
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنيد که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما
پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند .
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنيم، او مجبور می شود پاره آجری به
سمت ما پرتاب کند...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|