دلم گرفته دوست
بغض پیکرم را می لرزاند
تن خونین برادر نقش زمین شد
به نام بیگانه خواندندش
اما خاک سرخش
عطر ایران می داد ..
کجاست دستان لطیف حق ،
نوازش می خواهم
بیدارم کنید
آی تاریخ نگاران دورغین سرنوشت آدمیان !
بیدارم کنید
چشمان من تاب دیدن ندارد دگر ..
اشک خدا گونه ی زمین ر ا تر کرده
به گل مال وجود انسان خیره مانده دوست
آتش زبانه می کشد
از دهان بی هویت پادشاه سرزمینم
دل به منسبش خوش کرده انگار ..
فریاد
بر پشت بام دنیا می روم
فریاد ..
خدا بزرگتر است .!