
04-08-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امشب تنها در کنار پنجره ای که در قاب شیشه خاکستری بود، خفته بودم،
آن سوی پنجره خاموشی بود و من کلام هایی داشتم برای گفتن،
اما نه تماسی بود،
نه یاری ونه دستی که به نیتِ نوازش دل زخم دیده ام آمده باشد.
او دیگر رفته بود... سالهاست که رفته...
و من امشب به خاطراتِ غبار گرفتۀ او می اندیشم، هنوز هم در رویای او به سر می برم و در عطش عشقی که برایم به یادگار گذاشت می سوزم بی آنکه صدایی از گلویم سر دهم.
به آسمان خالی خیره مانده ام و حال چشمانم را می بندم و به گیسوان سیاهم دستی می کشم و در امواج خاطره ها سرگردان به دنبال چیزی هستم که در همان دقیقه نفرت را در دلم جایگزین کند...
اما...
اما محال است عشق بمیرد،
چون عشق جاودانگی ست.
او دیگر رفته است و برگشتی نخواهد بود،
بی آنکه بداند در واژۀ انتظار غرق برگشتنش هستم. آری او دیگر مرا به دست فراموشی سپرده و من گیج و سست در حالی که به آسمان می نگرم در گلویم فریاد میزنم...
ای روح فنا پذیر...
ای عشق ابدی...
تا ابد دوستت دارم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|