مقايسه کار فردوسي و سهروردي
آنچه مسلم است با در نظر گرفتن اوضاع اجتماعي و شرايط فکري و سياسي سرزمين ايران در قرنهاي نخستين اسلامي، حکيم ابوالقاسم فردوسي بزرگترين حماسه سراي ملي ايران ضمن به نظم درآوردن شاهنامه به زبان فارسي دري در اواخر قرن چهارم هجري، جهت هاي پهلواني و زور آزمايي و مبارزه اجداد و نياکان ايرانيان و خلق و خوي و خصال نيک جوانمردي و رادمندي آنان را زنده کرد.
شيخ شهيد شهاب الدين يحيي سهروردي نيز در نيمه دوم قرن ششم هجري با توجه به زمينه هاي قبلي در اين باره و بررسي اوضاع اجتماعي و محيط افکار و آثار بزرگان قبل از خود، چون احساسات مشابهي در باب وطن پرستي با فردوسي داشت پس از تحصيل و مطالعه و سير و سياحت بسيار متوجه شد بجاي فلسفه بسيار عالي و پر اهميت و ذوق انگيز ايران باستان؛ فلسفه خشک و بي روح مشاء در کشورهاي اسلامي آن زمان که ايران نيز در زمره سياره هاي فکري آن محسوب ميشد، پايه گرفته و قرنها بيهوده پيرامون جنبه هاي مختلف آن بحث و جدال شده است.
از همه مهمتر وقتي آگاهي يافت که بيشتر پيروان صاحب نام و بزرگ اين فلسفه بي روح از هم ميهنان او بوده اند؛ بسيار افسوس خورد. از همان لحظه آگاهي بر اين امر، تصميم جدي خود را درباره احياي فلسفه ايران باستان گرفت و بقول خود وي به (نورالانوار) سوگند ياد کرد که در اين راه پر معناي نوراني بدون هيچگونه بيم و هراس تا سر حد مرگ پيش رود.
خوشبختانه اين راد مرد وطن پرست ايراني با توجه به وسعت آگاهي خود از مباني فلسفه ايران باستان با کوشش و جديتي کامل و چشم گير در راه احياي آن کوشيد و سرانجام با اينکه جان خود را بر سر اين آرمان مقدس ملي گذارد، اثري جاويد و فناناپذير بنام "حکمت الاشراق" به وجود آورد که بنيان و مرجع بزرگ و بي همتاي فلسفه متحول و متحرک اشراق گرديد که در حقيقت آن را بايد فلسفه اسلامي ايرانيان ناميد.
بدين ترتيب روشن ميشود که فردوسي و شيخ اشراق هر دو در صدد بيدار کردن حس مليت ايراني و روشن ساختن جلوه و جلال اصالت فرهنگي ايران بوده اند. توضيح اين مطلب نيز لازم است که مأخذ مهم فردوسي در ايجاد شاهنامه فارسي، خداينامه ها و مأخذ مهم سهروردي در ايجاد مکتب فلسفه اشراق اوستا و ديگر رساله ها بوده که بعدها از ميان رفته است.
....