
04-10-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ب- «با دو عالم عشق را بیگانگی
- اندر او هفتاد و دو دیوانگی»
- «برفراز پل، در قلب پاریس، خانه همگی ما، ایستادهام. بر امواج رودخانه، تو را دیدم؛ قلبم را در آب افکندم و در ژرفنای تو غرق گشته و به تو عشق میورزم.»
- «برو در عشقبازی سربرافراز
- به کوی عشق نام و ننگ درباز
- کزین بهتر خرد را پیشهای نیست
- وزین به در جهان اندیشهای نیست»
- «بشد ز خاطرم اندیشه می و معشوق
- برفت از سرم آواز بربط و طنبور»
- «بشوی اوراق اگر هـمدرس مایی
- که علم عشق در دفتر نباشد»
- «بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق میورزند تا به معشوق.»
- «بهآب دیده خونین نبشته قصه عشق
- نظر بهصفحه اول مکن که تو بر توست»
- «به خود راه عشق میپوئی؟
- به چراغ آفتاب میجوئی؟»
- «بهشهـوت، قرب تن با تن ضرور است
- میان عشق وشهوت راه دور است»
- «بهعالم هر کجا درد و غمی بود
- بههم کردند و عشقش نام کردند»
- «بهگیتی عاشقی بیغم نباشد
- خوشی و عاشقی باهم نباشد»
- «بی تو بر جانم جهان بفروختم
- کیسه بین کز عشق تو بر دوختم»
پ- «پاکشیدن مشکل است از خاک دامنگیر عشق
- هرکه را چون سرو اینجا پای در گل ماند، ماند»
- «پس، سخن از کسی گوئید که نه چندان فرزانه، اما به تمام و کمال عاشق بود.»
- «پیش مؤمن کی بود این قصه خوار
- قدر عشق گوش، عشق گوشوار»
- «پیوند عشق حقیقی حتی با مرگ گسیخته نمیشود، چه رسد به دوری.»
ت- «تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.»
- «تو به یک خواری گریزانی ز عشق
- تو به جز نامی چه میدانی زعشق »
- «تا کی بود بهانه و تا کی بود عتاب
- این عشق نیست جانا جنگ است و کارزار»
- «ترجیح میدهم در آتش کین آنها نابود گردم، تااینکه بدون عشق تو تن به ذلت زندگی تسلیم کنم.»
- «تنها تفاوت بین هوسبازی و عشق جاودان در اینست که هوسبازی قدری بادوامتر است.»
- «تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است.»
- «تنها عشق میتواند آدمی را از خانه و کاشانهاش آواره کند و تنها خاطرهٔ مرد ماهیگیری رعنا میتواند آبی دریایی کوچکی را از دریا جدا کند، تا آنجا که روی زمین سنگلاخی خشک بسرد و درد و رنج زمین را نادیده بگیرد.»
- «ترا مي خواهم و دانم كه هرگز
- به كام دل در آغوشت نگيرم
- توئي آن آسمان صاف و روشن
- من اين كنج قفس، مرغي اسيرم»
- «تجربه به ما میآموزد که عشق آن نیست که به هم خیره شویم؛ عشق آن است که هردو به یکسو بنگریم»
ج- «جنت ملا، خور و خواب و سرود
- جنت عاشق، تماشای وجود»
- «جور گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
- بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد»
- « جسم خاک از عشق بر افلاک شد
- کوه در رقص آمد و چالاک شد »
چ- «چو فقر از در درون آید، برون شد عشق از روزن»
ح- «حساسیت، عشق، تحمل و فداکاری، زندگی زن را تشکیل میدهد.»
خ- «خدایا! چه خوشبختی بالاتر از این، هم عاشق و هم معشوق بودن.»
- «خراب عشق شو کاباد گشتی
- غلام عشق شو کازاد گشتی
- حدیث عشق انجامی ندارد
- خرد جز عاشقی کامی ندارد
- منوش از دهر جز پیمانه عشق
- میاور یاد جز افسانه عشق
- دلی، کو با بتی عشقی نورزد
- مخوانش دل که او چیزی نیرزد»
- «خود را فدای بشریت کردن آسان تر از عشق به بشریت است.»
- «خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
- دچار یعنی عاشق!
- و فکر کن چه تنهاست، اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد
- چه فکر نازک غمناکی!
- دچار باید بود!»
د- «داند او کاو نیک بخت و محرم است
- زیرکی زابلیس و عشق از آدم است»
- «در بود و نبود من، اندیشه گمانها داشت
- از عشق هویدا شد این نکته که هستم من»
- «در خرابات خراب عشق تو
- یک حریف آبدندان کس ندید»
- «در نگنجد عشق در گفت و شنید
- عشق دریایی است قعرش ناپدید »
- «در میان تمام انواع احتیاط، احتیاط در عشق به احتمال برای شادی واقعی کشندهترین است.»
- «دریای عشق را به حقیقت کنار نیست
- ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست»
- «دست از مس وجود چو مردان ره، بشوی
- تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی»
- «دعوی عشق زهر بوالهوسی میآید
- دست برسرزدن از هر مگسی میآید»
- «دل هیچگه ز جور تو دلناگران نبود
- بار ِ گران عشق تو بر دل گران نبود»
- «دور گردونها به موج عشق دان
- گر نبودی عشق بفسردی جهان »
- «دوستی خالصترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمیخواهی، شرطی قائل نمیشوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب میبرد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبهخود پیش میآید. انسان نیاموخته است که زیباییهای تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، میخواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونهای فراموش کنی که تنهایی.»
- «دیرگاهی که مرگش فرارسید، ذره ذره از پیکرش ستاره بساز! آنگه طاق نیلگون آسمان را چراغانی خواهد کرد، تا جهان عاشق شب گردد و هیچ انسانی به ستایش خورشید خودپرست ننشیند.»
- ویلیام شکسپیر/ رومئو و ژولیت
- «دیروز، مطیع سلاطین بودیم، و سر برآستان ِ امپراطوران داشتیم؛ امروز، حقیقت را میستاییم، و ره عشق میپوییم.»
ر- «رابطهٔ جنسی زمانی معنا مییابد که با عشق همراه باشد. پس عشق و رابطهٔ جنسی به هم میآمیزند. و عشق مرکزیت عظیمتری است، مرکزیتی والاتر. آنگاه که رابطهٔ جنسی به عشق گره میخورد، بالا و بالاتر جریان مییابد.»
- «روح عاشق هیچگاه در خانه نیست.»
- کارل فریدریش ویلهلم واندر
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|