اي دل بشارت ميدهم خوش روزگاري ميرسد
يا درد و غم طي ميشود، يا شهرياري ميرسد
گر كارگردان جهان، باشد خداي مهربان
اين كشتي طوفان زده هم بر كناري ميرسد
انديشه از سرما مكن سر ميشود دورانِ وي
شب را سحر باشد ز پي، آخر بهاري ميرسد
اي منتظر! غمگين مشو قدري تحمّل بيشتر
گردي بپا شد در افق، گوئي سواري ميرسد!
يار همايون منظرم آخر درآيد از درماميد
خوش ميپرورم زين نخل باري ميرسد
كي بوده است و كي شود ملك غزل بيجكمران
هر دوره آنرا خواجهاي يا شهرياري ميرسد
«مفتون» منال از يار خود گر با تو گاهي تلخ شد
كز گل بدان لطف و صفا گه نيش و خاري ميرسد...
مفتون اميني