نمایش پست تنها
  #194  
قدیمی 04-11-2010
topic_sun آواتار ها
topic_sun topic_sun آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش ادبیات
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 836
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو آن ابتدایی که هیچ انتهایی ندارد
ِِّ«از این جا»ی آغاز تو،«تا کجا»یی ندارد

تمام جهان خلق شد،کم کم اما خدا دید
زمین،خالی از عشقبازی،صفایی ندارد!

خدا دید دریای شب خاک را قبضه کرده
ولی کشتی نور و گل ناخدایی ندارد

خدا دید شیپور مستی وشور جنون نیز
به سودا،سری دارد اما صدایی ندارد

خدا دید نیزارها سرد و خاموش وزردند
یقین شد که بی نینوا،نی،نوایی ندارد

وتنها همین ماند کز خود ملایک بپرسند:
مگر این زمین_این خرابه_خدایی ندارد؟!

...زمان می گذشت وخدا دید سنگ وگل نیست
زمینی که یک گوشه اش کربلایی ندارد!

خدا در شب غربت خاک می گشت و می دید
بجز تو کسی،یاوری،آشنایی ندارد

خدا عاشقی کرد و قرعه به نام تو افتاد
مسلم که این قرعه چون وچرایی ندارد!

بهار جنون_کربلا_سبز شد،تا نگویند
که جمهوری زخم،ام القرایی ندارد

تو خود محور داستان دل انگیز دردی
بدون تو جریان غم ماجرایی ندارد

اگز اشک ما قیمتی دارد از برکت توست
که گریه به جز در غم تو،بهایی ندارد

شبی زایر قبر شش گوشه ات میشدم کاش
که این عمر،این پنج روزه،وفایی ندارد

تو یک آسمان کمتر از ابتدای خدایی
همان ابتدایی که هیچ انتهایی ندارد
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.

ویرایش توسط topic_sun : 04-11-2010 در ساعت 12:33 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید