نمایش پست تنها
  #155  
قدیمی 04-14-2010
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Unhappy

واژه کم آوردم برای نوشتن از تو... گلایه زیاده ولی دلم نمیاد حالا که می خوای مهربون قصه من باشی ازت گله کنم... می خواستم با پرهای خسته و شکسته ام آشیانه مان را بسازم... ولی اسیر قفس شدم نازنینم... قفسی که تو برایم ساختی با عشق بچه گانه ات... قفس کجا...؟ آشیانه کجا...!

بی خودی خسته شده ام... نیومدی و منو توی ایستگاه انتظار کاشتی... حیف که بهونه ی زیستنم شده ای... دلم نمیاد چیزی بهت بگم... تو باید بیایی از افق های دور از جاده های پر پیچ و خم این روزگار بد... بد جوری توی تنهایی امروزم هوای تو را دارم... بیا قبل از اینکه برای آمدنت دیر باشد و من جوانی دل پیر باشم
__________________

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از GolBarg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید