نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 04-15-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زندگی عطار در بین افسانه‌های تذكره‌نویسان

زندگی عطار در بین افسانه‌های تذكره‌نویسان




بیش از شصت تذكره در طی 7 قرن از عطار نیشابوری یاد كرده‌اند اما بیشتر نوشته‌های آن‌ها بسیار كوتاه بلكه فقط در حد چند سطر است. نخستین نمونه این تذكره‌ها كه در زمان عطار نوشته شده از عوفی است. او در كتاب «لُباب‌الالباب» خود یكی از قصیده‌های عطار را نقل و شش سطر حرف گزاف به آن اضافه كرده است.
تذكره‌نویسان بعدی كمابیش همین شیوه را به كار برده‌اند و مطالب را از یكدیگر گرفته‌اند و بازگو كرده‌اند.



چیزی كه از ارزش همین اندك نوشته‌ها می‌كاهد در آمیختگی آن‌ها به افسانه‌های كودكانه، موهومات و اغراق‌گوئی‌های عامیانه است.
امروز با این همه تذكره نمی‌توان درباره هیچ یك از جزئیات زندگانی عطار به یقین حكم كرد.
نه از زندگی پدر و مادر او اطلاع درستی داریم، نه تاریخ تولد او را می‌دانیم، نه درباره چگونگی احوال او در كودكی و اینكه به دست چه كسانی تربیت یافته خبر داریم.
نه می‌دانیم چند سال زیسته، چه بر او گذشته، به كجا سفر كرده، با چه كسانی آمیزش داشته و چگونه از این جهان رفته است.
در میان بزرگان شعر فارسی زندگی هیچ شاعر به اندازه زندگی عطار در ابهام نیست. اطلاعات معاصران درباره مولانا صد برابر چیزی است كه درباره عطار می‌دانند.
آنچه تاكنون مشخص شده این است كه فریدالدّین ابوحامد محمّد عطّار نیشابوری در اواخر سده ششم به دنیا آمده و اوایل سده هفتم از این جهان رفته است.
درباره شغلش گفته‌اند كه داروسازی و عرفان را از شیخ مجدالدّین بغدادی فرا گرفته ‌بود و بعدها هم عطاری می‌كرد و بیماران را درمان می‌كرد.
تا قبل از تحقیقات كسانی مثل سعید نفیسی باور عمومی بر این بود كه عطار نیشابوری بیش از 114 عنوان كتاب نوشته است.
اما آنچه مسلم است انتساب كتاب‌های «منطق‌الطیر»، «اسرارنامه»، «الهی‌نامه» و «مصیبت‌نامه» به اوست.
درباره پشت پا زدن عطار به اموال دنیوی و راه زهد پیش گرفتن او حكایات زیادی گفته‌اند كه پذیرفتن آن‌ها به این راحتی نیست.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید