نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 04-16-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

قسمت ششم دارالمجانين


111111 = 3367 x 33
222222 = 3367 x 66
333333 = 3367 x 99
444444 = 3367 x 132
555555 = 3367 x 165
666666 = 3367 x 198
777777 = 3367 x 231
مقدار زيادي ازين جدولها درست كرده بود كه واقعاً تعجب آميز بود و انسان متحير مي ماند كه اين كلمه چرا از هم نمي پاشد.
همانطور كه چشم بندها و حقه بازها بتردستي و مهارت با مهره هاي قد و نيم قد كوچك و بزرگ بازيهاي گوناگون مي كنند و از آن سماور كذائي موسوم به « شامورتي» آبهاي رنگارنك بيرون مي دهند رحيم نيز با همين اعداد و ارقام صد چشمه بازيها و شعبده ها و انواع و اقسام تردستيها و شيرين كاريهاي باور نكردني مي نمود كه يكي از ديگري غريب تر و عجيب تر بنظر مي آمد و به همين مناسبت دوستان اسم رحيم را « شامورتي» گذارده بودند و در بين رفقا و آشنايان بهمين اسم معروف شده بود.
فراموش نمي كنم روزي را كه دو نفري از تعطيل مدارس استفاده كرده بعزم تفرج و هوا خوري پياده راه ونك را در پيش گرفتيم در آن هواي گرم عرق ريزان در حوالي ظهر به آن حوض و آن آب خنك و گوارائي كه از جلوي مزار باصفاي مرحوم مستوفي الممالك مي گذرد رسيديم. هنوز نفسي تازه نكرده بوديم و چاي از گلويمان پائين نرفته بود كه ناگهان ديدم چشمهاي رحيم بريگهاي نهر آب خيره شد و پس از مدتي سكوت سر بالا كرده از من پرسيد كه آيا هيچوقت به اين نكتـﮥ رياضي برخورده اي كه هر عددي نصف مجموع دو عدد اين طرف و آن طرف خود مي باشد. گفتم اين مسئله خيلي پيش پا افتاده است و محتاج فكر نيست گفت چطور محتاج بفكر نيست من چندين شب كه سر همين مسئله خواب به چشمم نيامده و تا اذان صبح اعداد مثل دندان اره مغزم را مي خراشيد و فكر و خيال دارد ديوانه ام مي كند و تو مي گوئي محتاج فكر نيست . گفتم خدا پدرت را بيامرزد اين كه از واضحات است كه هر عددي نصف دو عدد طرفين خود مي باشد و همانطور كه ترش بودن سركه و دراز بودن تركه محتاج بدليل و بينا نيست اين نكتـﮥ رياضي هم كه بنظر تو اينقدر غامض مي آيد از جمله مسائل بسيار ساده و از بديهيات به شمار مي رود.
گفت محمود شوخي و باردي را كنار بگذار والا مي ترسم سخت عصباني بشوم. يقين دانسته باش كه تو هم اگر درست تو نخ اين فكر بروي ديوانه مي شوي . خيلي خوب پنج نصف مجموع چهار است و شش ولي يك را چه مي گوئي ؟
گفتم يك هم نصف صفر است و دو .
ديوانه وار خنده را سر داد و گفت مرحبا خوب مشكل را حل كردي ولي حالا كه حلال مشكلات شده اي به فرمائيد ببينم آيا صفر هم نصف مجموع دو عدد اين طرف و آن طرف خود هست يا نه ؟
گفتم صفر عدد نيست عدد از يك شروع مي شود.
مثل اينكه حرف بسيار عجيب و شگفت آميزي زده باشم نگاهش را خيره بمن دوخته گفت : پس تو هم واقعاً خيال مي كني كه صفر عدد نيست و عدد از يك شروع مي شود؟
گفتم رحيم راستي راستي مرا دست انداخته اي والا خودت ميداني كه با رياضيات زياد ميانه ندارم . سابقاً گاهي شعر هم ميگفتي بگو ببينم آيا تازگي چيزي ساخنه اي و زير لب بناي زمزمه را گذاشتم كه :
« بر لب جوي نشين و گذر عمر نگر
كاين اشارت زجهان گذران ما را پس »
گفت تا وقتي اعداد هست شعر چه معني دارد. بلندترين اشعار باز بوي خاك مي دهد و تنها عدد آسماني است. مگر لئونارد و دوينچي ايطاليائي كه از نوادر روزگار به شمار مي آيد در باب رياضيات نگفته كه زبان طبيعت است و مگر دانشمند فرانسوي مشهور سنانكور عدد را «قانون طبيعت منتظمه» نخوانده است. حقاً كه از رشتـﮥ اعداد و ارقام و تركيبات و انفعالات عدد شعري عاليتر سراغ ندارم و حقيقه حيف است كه انسان دو روزﮤ عمر را صرف چيز ديگري غير از اعداد بنمايد.
گفتم من كه فعلا با اين پاي خسته و شكم گرسنه تنها وزن و قافيه اي كه در اعداد
مي بينم دو است با پلو و سه با هر يسه و چهار با ناهار. تو هم هم بيا و محض رضاي خدا از خرچموش اعداد پياده شو و تا من ميروم آب تني مختصري بكنم و برگردم به اين شاگرد قهوه چي دستور بده هفت هشت تخم مرغ تازه برايمان نيمرو كند و خودت نيز قربه الي الله آستين را بالا برن و با اين نانهاي تافتون يك آب دوغ شاهانه برايمان درست كن تا من هم هر چند شكمم از گرسنگي غش مي رود براي روح پرفتوح آباء و اجدادت طلب آمرزش نموده از خداوند مسئلت نمايم كه پدرت را از گير حاج عمو و خودت را هم از چنگ اين اعداد و ارقام بي پير نجات بدهد.
با بر افروختگي گفت كه تمام لذت من در اعداد است و تو هم اين چرند و پرندها را از راه جهل و ناداني به قالب مي زني و الا اگر به قدر يك سرسوزن منصف باشي تصديق مي كني كه صحبت داشتن و مباحثه در حقايقي كه بر تو مجهول است كفر محض مي باشد.
گفتم رحيم راستي راستي داري مزه اش را مي بري و شورش در مي آوري . مرد حسابي كفر و ايمان با اعداد و ارقام چه مناسبتي دارد. درست مثل اين است كه بگوئي هر كس جدول ضرب را نداند كافر ذمي است و خونش مباح .
گفت رفيق خيلي از مرحله دوري. اعداد كه جاي خود دارد درهر حرفي از حروف و حتي در نقطه اسرار و رموزي خوابيده و پنهان را كه عمرها بايد تا انسان بلكه به آن برسد. اگر دو روزي از عمرت را صرف مطالعـﮤ آثار گرانبهاي شاه فضل الله نعيمي و محمود نقطوي كرده بودي اينطور بچگانه با من يكي و دو تا نمي كردي.
گفتم رحيم جان تو را به خدا دست از سر كچلم بردار تا بحال طرفدار عدد بودي و حالا ديگر داري سنگ حروف و نقطه را هم بسينه ميزني. شاه فضل الله و محمود نقطوي را كجا مي برند. اينها كيانند.
گفت شاه فضل الله نعيمي مؤسس طريقـﮤ حروفيها است و در باب اسرار و رموز حروف كه علم جفر و اعداد بر آن مرتب است كتابهاي مشهوري دارد از قبيل «جاودان كبير» و «جاودان صغير» و همان كسي است و آخر به فتواي علماي عصر و به حكم امير تيمور به قتل رسيد و پس از قتلش طناب به پاهايش بستند و جسدش را در كوچه و بازارها گرداندند و با آنكه دسته دسته طرفدارانش را تكه تكه كردند و كشتند و آتش زدند عقايدش در اطراف و اكناف ممالك اسلامي منتشر گرديد و دخترش علم ترويج مذهب او را در تبريز بلند كرد و باز جمعي قريب به پانصد نفر در همان موقع كشته و سوخته شدند و اما محمود نقطوي او نيز مؤسس طريقه نقطويان و از اهالي خاك گيلان بود و در سنـﮥ 800 يعني چند سالي پس از قتل شاه فضل الله سابق الذكر ظهور نمود و معروف است كه هزار و يك رساله در باب نقطه و اعداد تآليف نموده است. حالا آيا تصديق مي نمائي كه كفر و ايمان با ارقام و اعداد ربط مستقيم دارد. براي من كه شخصاً ادني شكي باقي نمانده كه وجود و عدم خالق بسته به اين است كه معلوم شود آيا عدد با صفر شروع مي شود يا با يك.
ديگر به حرفهايش جوابي ندادم و بدون آنكه گوش بلاطايلانش به دهم برخاسته درصدد تهيـﮥ ناهار بر آمدم و لي متآسفانه هيچ آن طوريكه نقشه اش را چيده بودم نشد و در دل بر اين جوان نادان و رفيق بخت برگشتـﮥ خود صد لعنت فرستادم كه با اين مزخرفات بي سروته عيشمان را به كلي كور كرد و يك امروزي را هم كه چشم فتنه بخواب و از شور و شر اهل خانه و نكبت و ملعنت اهل شهر دوريم نگذاشت آن طوريكه مقصود بود دلي از عزا در آوريم.
بدتر از همه آنكه هنوز لقمه آخر گلويمان پائين نرفته دست و دهان را نشسته بوديم كه باز رحيم دنبالـﮥ مطلب را گرفته با كمال بي چشم و روئي گفت حالا كه ديگر شكمت از غليان افتاد درست به حرفم گوش بده و بگو به بينم به عقيدﮤ تو عدد با يك شروع مي شود يا با صفر.
گفتم رفيق زياد مته بخشخاش مي گذاري. هر طفل مكتبي مي داند كه عدد بايك شروع مي شود و صفر في حد ذاته چيزي نيست كه به توان آنرا عدد محسوب داشت.
با لبخند تلخي گفت بله هر طفلي مي داند ولي وقتي انسان پا را قدري از طفوليت آن طرف تر گذاشت و خواست دو دقيقه هم مانند آدم بالغ فكر كند آن وقت است كه مثل من خود را در درياي تحير غوطه ور و سرگردان مي بيند و عوالمي برايش كشف مي شود كه در آن حال ديگر مانند اطفال نمي توان سرسري گفت كه عدد با يك شروع ميشود و صفر في حد ذاته چيزي نيست .
گفتم مگر امروز قسم خورده اي كه مغز سر مرا ببري. بيا تو را به خدا دست از سركچل ما بردار. برادر در اين دنيا هر چيزي به يك جائي شروع مي شودو عدد هم با يك شروع مي شود و ديگر اين همه آب و تاب به مطلب دادن شرط عقل و تميز نيست .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید