
04-18-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
درشبان غم تنهایی خویش ......
دوباره روي هم تلنبار شدو.....شكست
"من گمان مي كردم
دوستي همچون سروي سبز،
چارفصلش همه آراستگي است
من چه مي دانستم،
هيبت باد زمستاني هست
من چه مي دانستم،
سبزه مي پژمرد از بي آبي،
سبزه يخ ميزند از سردي دي،
( مثل اشكهاي من كه توسرما رو گونه هام يخ زد و.......)
من چه مي دانستم،
دل هركس دل نيست......... . .
چه روياهايي كه تبه گشت وگذشت
چه اميدي....چه اميد؟
دل من مي سوزد"
هميشه درخيال خود
به وقت سختي وملال،
مي انديشيدم
"گرچه شب تاريك است
دل قوي دار،
سحرنزديك است"
اما ديگر قدرتي براي دل نمانده كه بينديشد......
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|