روزی یک جنگجو از راهی عبور می کرد
عابدی پیر را دید
بر سرش فریاد کشید و گفت:
ای پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده
عابد بر او نگریست و خیره شد و هیچ نگفت
جنگجو عصبانی شد و شمشیرش را کشید و بالای سر برد تا عابد را ادب کند
عابد گفت: خشم تو نشانه ای از جهنم است
جنگجو آرام شد و لبخند زد
عابد گفت: این هم نشانه ای از بهشت
فکر کنم پائولو کوئیلو
جایی خودنم و نویسنده اش یادم نیست
فقط متنش یادم بود که تایپ کردم
سپاس
امیر
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|