جاری شد ساغر شب از رخ مهتاب
می پیچد بوی خزان بر دل بیتاب
شام من بی تو بی سحر مانده
داغ من بی تو بی شرر مانده
دلخسته از شب ، افتاده از پا
کی می رسد باز ، میلاد فردا
خاکستر عشق بر سینه برجاست
ققنوسی از نور در سایه پیداست
مجموعه نمایشی نیمکت (پایانی)
این فقط یه نیمکت از شهرمونه
نیمکتای دیگه خیلی بهتره!
خوبه ما دروغ نمی گیم،اگه نه...
دلمون آبرومونو می بره!
زندگی ساده تر از اونه که ما
بتونیم رو قلبمون پا بذاریم!
با دروغ تا آخر دنیا بریم...
همه ی آدمارو جا بذاریم!
تیتراژ پایانی سریال تلویزیونی مزرعه کوچک
خ که میشه با هر شب چشم تو
صد تا آسمون رنگ رویا کرد
صد تا آسمون رنگ رویاها رو می شه
با یه اشکت غرق دریا کرد
غرق دریای عشق تو شد
دلی که تشنه مثل کویره
تشنه ی کویر
بوی دریا رو با یاد تو می گیره
اسب باد رو زین کن
حالا که دل من و تو پر تب کوچه
اسب نازنینم تو این شهر شلوغ گم شدم ته کوچه
عاشق تو که باشم
زندگی چه ساده است
تو غروب بیابون
آسمون ته جاده است
قصّه ی سفر
رفتن و رفتن
با پای پیاده است
اسب باد ر و زین کن
حالا که دل من و تو پر تب کوچه
اسب نازنینم تو این شهر شلوغ گم شدم ته کوچه
عاشق تو که باشم
زندگی چه ساده است
تو غروب بیابون
آسمون ته جاده است
قصّه ی سفر
رفتن و رفتن
با پای پیاده است