حضرت جرجیس
گويند تا 550 سال بعد از حضرت عيسي(ع) رسولي(پيامبر با کتاب) فرستاده نشد. در اين دوره که فترت ناميده ميشود از سوي خداوند پيامبري براي هدايت مردمان فرستاده ميشد ولي تنها پيامبر اولوالعزم پس از حضرت عيسي(ع) حضرت محمد (ص) بود. در اين فاصله (همون دوره فترت)پيامبراني فرستاده شدند که از جمله ي آنها ميتوان به حضرت جرجيس(ع) اشاره کرد.
جرجيس نبي بود ميان عيسي(ع) و رسول اکرم(ص). جرجيس-عليه السلام- نام پيغمبري است از اهل فلسطين
بعضي وي را از حواريون مي دانند ولي ميرخواند وي را از شاگردان حواريون نوشته است و برخي نيز گويند که وي خليفه داود بوده است حضرت جرجيس-عليه السلام- چندان مال داشت که محاسب او هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف ميکرد.
روزگارش همزمان با پادشاهي بود عاصي و عاتي به نام داذيانه که خود را خدا ميدانست و بتي داشت "افلون" نام که آن را به دشتي بزرگ ميبرد و مردمان گرد هم مي آورد و آتشي عظيم فراهم ميساخت و مردمان را مجبور مي کرد به سجده در برابر آن بت. هرکه سجده ميکرد، رها ميشد و هر که سر باز ميزد به بلاي آتش گرفتار ميآمد و پادشاه قسي دعوي ميکرد که ميتواند جان انسانها بگيرد يا بدانها حيات بخشد.
روزي جرجيس را گذر بر آن پادشاه افتاد. پادشاه او را امر کرد به سجده در برابر بت. جرجيس سر باز زد. ملک بر او خشم گرفت و دستور داد او را بکشند. پس جرجيس(ع) را بکشتند اما به اذن خداي تعالي دوباره زنده شد. پادشاه بت پرست را خوف در دل افتاد. اينبار دستور داد جرجيس(ع) را دوباره بکشند شنيعتر و قسيتر. چنان کردند و تا به استخوانهايش در هم کوبيدند چنانکه هرگز از نو حيات نيابد. جرجيس(ع) بمرد و به اذن خداي تعالي عزوجل دوباره زنده شد. پادشاه خشم گرفته از نو فرمان به قتل جرجيس داد. اين بار او را بکشتند و بسوزاندند و خاکسترش به باد دادند و دوباره به اراده ي خداي از نو زنده شد و جان يافت. بارها چنين شد وليکن پادشاه عبرت نگرفت و دست از دعوي خدايي کردن برنداشت. پس عذاب حق بر او و قومش نازل شد. جرجيس(ع) پيرواني يافت و به دعوت مردمان به پرستش نيکو خداي يگانه بپرداخت.
عطار مي نويسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهايش را با شانۀ آهنين تکه تکه کردند و چرخي را که تيغهاي آهنين به آن نصب کرده بودند از روي بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشي که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند...!
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
|