می رود...
و می برد
می برد
آه دلم را می برد !
با من از پنجره می خواند
با من از صبح درخشان آینه می خواند
می رود
سر بر شانه ی باران
می رود آهسته تر از باد
بر بال نسیم
تا به انتهای یاد می ر ود
آب چشمانم
می فشانم
بدرقه ی راهش
...
چه غریبانه می رود
و می برد ...دلم را
تا آن سوی دشت غم
تا فراسوی نگاه
نگاهی پر از ماتم
می رود
آه دلم می رود... !