نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 04-22-2010
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


آرزوي محال
همه چيزش
به پژمردگي خنده ي لهيده اش بود !
روي لبهايش ، بي قراري مي كرد
كه نيمه شب ، حلقه بر در مي كوفت
از آبهاي سرد پنهان برآمده ...
از بخت بد ، اين بار ، بي ملاحظه
لاله ي سرخ جوانيش
پيش چشم همه مي سوخت !
رنگ نشاط داشت يا نداشت
- بهانه اش چه بود !
- مي گفت : طبق مقررات نمي خنديم
- چند فصل آنطرفتر
دود غم ، تا عمق ادراكش ، پيش رفته بود !
و با خود مي گفت : شمعها ، لابد از دو سر مي سوزند
اين هم ، بهانه اش بود !
بدست اين سالهاي طاعوني ...
كه لنگر انداخته است
به چله نشيني همه ي ما ...
اين روزهاي سياه و خاكستري
به اين سادگي
روشن نمي شوند !؟
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید