
04-22-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یکی بود یکی نبود
این جمله همیشه آغازگر قصه هایی بود که می شنیدم
ولی قصه من که آغاز شد
هیچکس نبود
نه من بودم و نه تو
من و تو همیشه دو نفر بودیم :
یکی بود، یکی نبود
تو همیشه نبود قصه و من
چه فرق می کرد که بی تو بودم یا نبودم؟
من وتو هیچ وقت ما نبودیم
قصه را بی هم آغاز کردیم
به این امید که شاید در فصلی از آن به هم برسیم
ولی تمام فصلها گذشت و به هم نرسیدیم
و قصه نا تمام ماند...
من و تو می توانستیم ما باشیم
ولی .........
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|