مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زهره پیش او میرد
یکی پیمانهای دارم که بر دریا همیخندد
دل دیوانهای دارم که بند و پند نپذیرد
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
ازیرا هیچ ماهی را دمی از آب نگزیرد !!
زهی هستی که تو داری , زهی مستی که من دارم
تو را هستی همیزیبد , مرا مستی همیزیبد
هلا بس کن هلا بس کن , که این عشقی که بگزیدی
نشاطی میدهد بیغم , قبولی میکند بیرد
مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear