زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
دیوانه شدم , بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده
آن شخص خیالست , ولی غیر عدم نیست
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست
اما نه چنین جان که بجز غصه و غم نیست
من بیمن و تو بیتو , درآییم در این جو
زیرا که در این خشک بجز ظلم و ستم نیست
این جوی کند غرقه ولیکن نکُشَد مرد
کو آب حیاتست و بجز لطف و کرم نیست
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear