تارا یا رهای عزیز...بنده شاعر نیستم و علاقه ای هم به شعر گفتن ندارم و علمش رو هم ندارم بالای شعرم نوشته ام ....اگر ایرادی شعر داره که قطعا داره بگو ...من این شعرو بدون فشار آوردن به مغرم و بازی با کلمات نوشتم..یعنی برنگشتم تصحیحش کنم چون همینطوریش برایم ارزشی نداره , چه برسه به اینکه برگردم تصحیحش هم بکنم..فقط یک کلمه در اون رو عوض کردم......اما در کل از وزن و سبک و علم ادبیات , علم زیادی ندارم... به قول یکی از دوستانم وقتی احساستو به قلم میاری یعنی دور ریختیش.....یک انسانی مثل مولانا یا عطار یا حافظ و غیره که اشعارشون ماندگار شده و همیشه زنده هست , برای این کار آمده بودند که چراغی باشن برای ظلمت امروز...
من احساس خوبی موقع شعر نوشتن ندارم.....هر کس احساس خوبی دارد یعنی برای این کار ساخته شده...من سکوت و خوردن کلمات رو بیشتر دوست دارم.
شعرهای شما هم خیلی زیباست ..البته شعرهای نو ات با احساس ترست...
__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
ویرایش توسط آريانا : 04-25-2010 در ساعت 10:45 AM
|