موضوع: صادق هدايت
نمایش پست تنها
  #46  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شرح حالی بر داستان کوتاه «تاریکخانه» اثر صادق هدایت

شرح حالی بر داستان کوتاه «تاریکخانه» اثر صادق هدایت

نقد تاریخی

سید شهاب الدین ساداتی و بهاره سقازاده




مقدمه:
نقد تاریخي شرح حالی داستان «تاریکخانه» صادق هدایت را با جمله‌ای از خود صادق هدایت شروع می‌کنیم: «اگر راست است که هرکس یک ستاره روی آسمان دارد، ستاره‌ی من باید دور، تاریک و بی‌معنی باشد، شاید من اصلاً ستاره نداشته‌ام» (بوف کور). همچنین بد نیست به اتوبیوگرافی کوتاه صادق هدایت به خط خودش در آذرماه ١٣٢۴ نگاهی بیندازیم. هدایت می‌نویسد: «همان قدر از شرح حال خود رم می‌کنم که در مقابل تبلیغات آمریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده‌ام اما پیش‌بینی آنها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقه خوانندگان است باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانه‌ی زندگی‌ام قدر و قیمتی قابل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچه‌ی چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و از این جهت مراجعه به عقیده‌ی خود آنها مناسب‌تر خواهد بود. مثلاً اندازه‌ی اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند و پینه‌دوز سر گذر هم بهتر می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یا بوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند. از این گذشته شرح حال من هیچ نکته‌ی برجسته‌ای در بر ندارد، نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبرو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده است. روی هم رفته موجود وازده‌ی بی‌مصرفی قضاوت محیط درباره‌ی من می‌باشد و شاید حقیقت در همین باشد.»
نقد تاریخیـ شرح حالی در کنار نقد اخلاقی ـ فلسفی از انواع مهم نقد سنتی (Traditional) است. این نقد قدیمی‌ترین نوع نقدی است که بشر با آن آشنا بوده است و از آن برای فهم بهتر آثار ادبی و یا آثار هنری بهره جسته است. در نقد تاریخی ـ شرح حالی بیوگرافی نویسنده و تاریخ زندگی او (یا تاریخی که برای اثرش انتخاب کرده) در محور قرار دارد و تحلیل متن براساس آن انجام می‌پذیرد. همه‌ی ما کمابیش با این نقد در دوران تحصیلی خود در کتاب‌های ادبیات دوران راهنمایی و متوسطه آشنا شده‌ایم چرا که پیش از هر اثر خلاصه‌ای درباره‌ی زندگی‌نامه‌ی نویسنده و تاریخ زنگی او و مضمون آثار او با توجه به این دو، آورده شده است و این خود به خود روزنه‌ای را برای ما باز می‌کند تا از آن به متن بنگریم و آن را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
در این نقد، کلید فهم متن، زندگی نویسنده است و منتقدان در این حوزه بر این اعتقادند که هر نویسنده‌ای به عمد یا بدون اختیار از خود و تجربیاتش می‌نویسد. این نکته شاید در اکثر موارد در مورد تمامی نویسندگان خارجی و داخلی صحیح باشد که هر کس راجع به خویش و یا راجع به زندگی خود می‌نویسد. برای مثال می توانیم به جیمز جویس (رهبر مدرنیسم در داستان نویسی) اشاره کنیم که این نویسنده ی بزرگ و به عقیده ی برخی بزرگترین داستان نویس قرن بیستم و صاحب آثار ماندگاری همچون «اولیس» و «تصویر هنرمند در جوانی» تماماً راجع به خود می نوشته است و شاید در مقایسه با بزرگان داستان نویسی جهان شخصی ترین نویسنده است. در حقیقت نقد شرح حالی نقاط تاریکی از متن را با ارجاع به دنیای نویسنده روشن می‌کند. تاریخ نیز می‌تواند محکی برای تفسیر متن باشد چرا که ادبیات و تاریخ همواره و در همه‌ی دوران اثر متقابل بر یکدیگر داشته‌اند که خود در تاریخ نیز می‌تواند متشکل از اجتماع، فرهنگ و نظر باشد.
از مهمترین مثال‌ها در زمینه‌ی نقد تاریخی ـ شرح حالی اثری است از ساموئل جانسون با عنوان «زندگی شاعران انگلیسی» (Lives of English poets) که در آن به بررسی آثار شعرای انگلیسی قبل از خود با توجه به شرح زندگی آنها پرداخته است. برای مثال دکتر جانسون که یک سلطنت طلب افراطی بوده کارهای بسیار ارزشمند جان میلتون را از دیدگاه این منظر نگاه می کند که میلتون یک ضد سلطنت بوده است. در ادبیات فارسی صادق هدایت نمونه ی بارزی از این مدعاست چرا که فهم کارهای او در ارتباط با بیوگرافی اوست که معنی پیدا میکند.
صادق هدایت کوچکترین فرزند هدایت قلی هدایت (اعتضاد‌الملک) و عزیز کرده‌ی خانواده بود. او فرزندی تنبل و نسبت به امور درسی خود کسی بی‌توجه بود. پس از اتمام دوره‌ی دبیرستان به عنوان دانشجوی بورسیه در میان نخستین گروه دانشجویان اعزامی به خارج از کشور راهی اروپا شد و در مدرسه‌ی عالی مهندسی راه و ساختمان در کشور بلژیک ثبت نام کرد. پس از آن برای آموختن معماری عازم فرانسه شد و از بلژیک به پاریس رفت. صادق هدایت در ایام اقامت خود در فرانسه جذب افکار نهیلیستی که در آن ایام برخی محافل و گروه‌های جوان فرانسه را فرا گرفته بود شد. او در اردیبهشت ماه ١٣٠٧ با انداختن خود به رودخانه‌ی مارن دست به خودکشی می‌زند اما اطرافیان او را نجات می‌دهند. سرانجام او به ایران باز می‌گردد و در تاریخ ١٠ آبان ١٣٠٩ با حقوق ماهانه بیست تومان به استخدام بانک ملی در می‌آید. در آن زمان او از کار کردن در بانک ملی برای حقوق بسیار کم و کار سنگین خود در آنجا ناراضی بود. در این ایام هدایت با افرادی چون مسعود فرزاد و مجتبی مینوی و بزرگ علوی آشنا می‌شود. آنها هرشب در کافه‌آی به نام «رزنوار» با یکدیگر ملاقات می‌کردند و نام گروه خود را «ربعه» نهاده بودند. هر چهار تن تا حدی بیگانه با جا و مکان خود و راغب اندیشه‌ها و افکار نو و به قول هدایت هر چهار تن در زمینه‌ی ادبیات دست و پایی می‌زدیم. هدایت فرانسه می‌دانست، مسعود فرزاد انگلیسی، علوی آلمانی و مینوی عربی با این کیفیت هر یک از افراد این گروه می‌توانست با اکثر رویدادهای ادبی جهان آشنا شود. هدایت در این هنگام اولین اثر خود با نام «البعث الاسلامیه فی البلاد الفرنجیه» را انتشار داد.
او از خانواده‌ای اشرافی بود که خاندانش به قاجار می‌رسیدند و کار در بانک با حقوق کم برایش اصلاً خوشایند نبود لذا به عنوان مترجم در آژانس پارس استخدام می‌شود. پس از آن که توانست مقداری پس‌انداز برای خود جمع‌آوری کند به همراه همفکر و دوستش محمد مقدم به سمت اراک می‌روند و تصمیم می‌گیرند تا آخر عمر مانند فقیرترین روستاییان با حداقل امکانات زندگی کنند. آنها در اراک در خانه‌ی یکی از بستگان محمد مقدم در اتاقی سکنی می‌گزینند اما پس از چندی به دلیل مسائل ایدئولوژیکی بین آنها اختلاف می‌افتد و از هم جدا می‌شوند.
هدایت در این زمان تصمیم می‌گیرد تا به هندوستان برود. در آنجا با ماشین تحریر قراضه‌ای که از یکی از دوستان خانوادگی‌اش گرفته بود توانست بوف کور را کپی کند. در همین ایام مدتی بود که رژیم پهلوی برای تضعیف مبانی اسلامی در ایران حرکتی آغاز کرده بود و می‌کوشید تا گذشته‌ی دور ایران را در مقابل دوره‌ی اسلامی این سرزمین قرار دهد و با تبلیغات پیرامون مجد و عظمت ایران باستان، اسلام و اعراب را مایه‌ی عقب‌ماندگی و بدبختی ایران و ایرانی معرفی کند. در این هنگام هدایت «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» را به زبان پهلوی ترجمه کرد و انتشار داد. پس از آن او داستان‌های «علویه خانم» و «بوف کور» را که پیشتر نوشته بود به صورت پلی‌کپی انتشار داد (ولی طبع و فروش آن در ایران ممنوع بود).
هدایت پس از چند ماه اقامت در هندوستان به ایران باز می‌گردد. زمانی که اداره‌ی موسیقی کشور در وزارت فرهنگ تأسیس شد، به استخدام اداره موسیقی درآمد. در ایام همکاری با اداره‌ی موسیقی بود که هدایت با روزنامه‌نگاری آشنا شد زیرا این اداره مجله‌ای ماهانه با نام ماهانامه موسیقی انتشار می‌داد و هدایت نخستین نوشته خود را در این مجله در تاریخ شهریور ١٣۱٨ انتشار داد. دیگر فعالیت هدایت در سال ١٣١٨ انتشار (چاپ دوم) کارنامه‌ی اردشیر بابکان و چاپ اول «گجسته ابالیش» از متن پهلوی بود.
در سال ١٣٢١ مجموعه «سگ ولگرد» و در سال ١٣٢٢ چاپ اول «گزارش کمان شکن» و در سال ١٣٢٣ چاپ اول ترجمه‌ی «مسخ» اثر فرانتس کافکا، نویسنده‌ی سورئال (Surreal) معروف را منتشر کرد. در سال ١٣٢۴ نیز کتاب «حاجی آقا» را انتشار می‌دهد. صادق هدایت سرانجام در تاریخ ١٩ فروردین ١٣٣٠ در یکی از آپارتمان‌های مون پلیه پاریس خودکشی می‌کند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید